نورجهان اکبر، فعال حقوق زنان افغانستان

من از رمضان سخت می ترسم. در رمضان، مردم کابل عصبانی تر می شوند و جنگ ها و کشمکش ها در خیابان ها بیشتر. در مضان، مردان “باغیرت” تر می شوند و بیشتر از همیشه دختران و زنان را آزار می دهند. در رمضان، حتی مادرت نمی خواهد برود معلمی کند چون می ترسد از همشهریانش. در رمضان، هر چه بپوشی، باز هم برای تعدادی از مردان بی حیای این شهر بی حجابی و بنابراین باید مورد توهین و تحقیر قرار بگیری. در رمضان، امکان دارد مثل رمضان قبل، فقط به خاطر اینکه به سرک برآمدی مردی بکوشد ترا زیر موترش کند. در رمضان، تعدادی از پسران لیسهی حبیبه به تو می گویند: “ای کاش طالبان برگردند تا ترا دیگر اینجا منتظر تکسی نبینیم.” در رمضان، خسته می شوی از بودن. در رمضان، زن ماندن و مبارزه کردن سخت تر می شود، نه برای اینکه شکمت گرسنهست و بدنت بی رمق، بلکه برای اینکه مغزت و روحت خسته می شوند از اینکه در این ماه بیشتر از هر زمان دیگری دین را اسلحه ای می سازند برای سرکوبت، برای خانه نشین کردنت، برای خاموش کردن خنده هایت، برای بستن دست و پایت. گاهی حس می کنی در رمضان، همه طالبند و تو تنها مقابلشان ایستاده ای و فقط منتظر مرگ هستی. در رمضان، حتی مرگ آنقدر مهربان نیست تا نجاتت دهد از بند غیرتی کاذب و دروغین؛ غیرتی که هنگام تجاوز به تو ناپیداست، اما برای زندانی کردنت بیدار.
از صفحه فیس بوک نورجهان اکبر