مدرسه فمینیستی: این مطلب یکی از مجموعه مقالات پژوهشی انجمن حقوق درحال گسترش زنان، اَوید۱ است که دست اندرکاران این انجمن به تحقیق و انتشار آن همت گماشته اند. کار پژوهش در اوایل سال ۲۰۰۷ آغاز شده است و توانسته تیمی از برجسته ترین افراد را گرد هم آورد.
این پژوهش براساس نظرات بیش از ۱۶۰۰ تن از فعالین حقوق زنان در بیش از ۱۶۰ کشور جهان، و مصاحبه با ۵۱ تن از کارشناسان امر فراهم آمده است. رده های سنی این فعالان از زیر ۱۶ تا بالای ۶۵ سال را شامل می شود که بر روی موضوعات متنوع و در مناطق مختلف و متأثر از عملکرد بنیادگرایان از مذاهب گوناگون اظهار نظر کرده اند. آنها در سطوح محلی، ملی، منطقه ای یا بین المللی و در حوزه گسترده ای از سازمانهای گوناگون، نظیر سازمان های غیردولتی، نهادهای اجتماعی و ارگانهای دولتی یا مذهبی، و مؤسسات آموزشی کار یا فعالیت می کنند. در این پژوهش به برداشت مشترک این فعالین از بنیادگرایی مذهبی از جمله استراتژی های مشترک، فعالیتهای مشابه آنان و تأثیرات بنیادگرایی تکیه شده است.
مقدمه
بنیادگرایی در میان همه ی مذاهب خرد و کلان و در همه ی مناطق جهان در حال قدرت گیری است. از نظر فعالان حقوق زنان، این حرکت در طی ده سال اخیر شدت گرفته، عریان تر، خشن تر و پایاتر شده است. بنیادگرایی مذهبی پدیده ای جهانی است که نسبت به تغییرات قدرت و توسعه ی جهانی واکنش نشان می دهد. این حرکت، با وجود جهانی سازی نئولیبرالیسم، “جنگ علیه تروریسم” و با افزایش سیاست های هویت طلبانه، نه تنها در جوامع “عقب مانده” و یا “غیر سکولار”، بلکه در نظامهای ظاهرن “سکولار” و دموکراتیک نیز زمینه ی ظهور یافته است.
طبق تجارب فعالان حقوق زنان، عامل مهم در اوجگیری اخیر گروه های بنیادگرا، واکنش آنان علیه موقعیت بهبود یافته و استقلال روزافزون زنان و نیز درعدم به رسمیت شناختن موازین جدید حقوق بشر است. بنیادگرایی در میان عوام در هر دو سطح ملی و منطقه ای فعال است و در عرصه جهانی نیز دارای قدرت و نفوذ بیشتری شده است. ممانعت از فعالیت های حقوقی، کم اثر کردن مباحثات ترقی خواهانه و… از جمله آنهاست. همزمان با تداوم این تشبثات و ایجاد ارتباطات بین المللی، دم زدن از موازین حقوقی و عدالت جنسیتی، استفاده از رسانه ها و فن آوری پیشرفته و جذابیت زائی برای افراد با روش های مادی و معنوی؛ جنبش های ترقی خواهانه نیز باید بتواند به اتخاذ استراتژی های مؤثر در به چالش گرفتن و مقاومت در برابر بنیادگرایی مذهبی ادامه دهد و به احیاء گفتمان نقادانه، ایجاد فرصتها و برخورداری از حق انتخاب پردازد.
این تحقیق با هدف ایجاد درکی عمیق و مشترک در میان فعالین حقوق زنان و متحدان آنها از چگونگی عملکرد گروه های بنیادگرا در تخریب بنیادین حقوق زنان، حقوق بشر، پیشرفت و توسعه است. اگرچه فشار ناشی از بنیادگرایی مذهبی ممکن است بسته به شرایط اجتماعی – منطقه ای متغیر باشد، اما تجارب کنشگران حقوق زنان حاکی از آن است که کفه ی مشترکات بسیار سنگین تر از تفرق و گوناگونی آن است. بنیادگرایی مذهبی پدیده ای جهانی است که واکنش جهانی و همگرایانه ای می طلبد. هم چنانکه عملکرد گروه های بنیادگرا بسته به مناطق جغرافیایی مختلف، و موضوعات متفاوت و به ویزه در بین هوادارانشان، متغیر است با این حال دارای رگه های مشترک فراوانی نیز هستند، مقاومت در برابر آن از طرف فعالین حقوق بشر ــ در همه زمینه ها ــ می تواند از تحرکی منسجم و فرا ملیتی نیرو گیرد.
رشد جهانی در همه ی مذاهب و مناطق
بنیاد گرایی مذهبی پدیده ای جهانی و درحال پیشروی است. ۷۶درصد فعالان حقوق زنان که در نظرسنجی این تحقیق شرکت کرده اند، بر شدت یافتن این حرکت طی ده سال گذشته صحه می گذارند. بنیادگرایی مذهبی در شکل دادن به ساختار جامعه و هنجارهای اجتماعی؛ تحت تاثیر قراردادن نهادهای بین المللی و سیاست گذاران داخلی؛ تعیین خطِ مشی سیاسی و تعریف قوانین، به خصوص در حوزه ی خانواده و قوانین مدنی، و حوزه های خصوصی نظیر بارداری و … صاحب قدرت بیشتری می شود. تحقیق “اَوید” نشان می دهد که فعالین حقوق زنان در تمامی مناطق و از طرف همه ی مذاهب خرد و کلان با موضع گیری افراط گرایان مواجهند. فعالیت های آنان تحت تاثیرات منفی بنیادگرایان مذهبی چه بودایی، کاتولیک، مسیحی (شامل انواع مسیحیان انجیلی)، هندو، یهودی، مسلمان یا سیک ها قرار دارند. حتی مذاهب محلی مثل تحرکات مذهبی ـ فرقه ای نظیر “مونگی کی” در کنیا، “بوندو د یا” در کنگو، “شمنیسم” در نپال، و مذاهب جد ید نظیر “مونی ها” یا مذهب مرتبط با آئین “شینتو” در ژاپن نیز تا حدود ی واکنشهای افراطی از خود نشان می دهند.
بنابراین، بنیادگرایی، منحصر به یک مذهب یا منطقه خاص نیست و فعالین بنیادگرایی درهمه ی مناطقی که تحقیق “اوید” در آنها صورت گرفته، به چشم می خورد.
بنیادگرایی مذهبی، کارزار خود را تحت لوای عدالت و بازگشت به ارزشهای سنتی در حالی شکل می دهد که عواقب جهانی سازی نئولیبرالیسم؛ شکاف روزافزونِ بین فقر و ثروت، و عدم اطمینانِ روزافزون به آینده در میان مردم وجود دارد. آنها در این کارزار شعارهایی می دهند که صدای آن در زندگی مردم طنین انداز شود.
چنانچه یکی از فعالین ذکر می کند: “تغییرات، بسیار سریع جهان را می پیماید؛ تغییراتی که به بی ثباتی فرهنگها می انجامد و مردمان این فرهنگها را وامی دارد به آنچه کمتر تغییرپذیر است محکم بچسبند، چیزی که شاید قدرتی لایزال تصور می شود.” (مَب سیگرست، آمریکا)
بنیادگرایان اغلب به نقد جامعه ی سرمایه داری کنونی می پردازند، و آن را متشکل از افراد از خودبیگانه و خودمدار توصیف می کنند که در پی شهوترانی بدون ملاحظه عواقب آن برای دیگران هستند. به عنوان راه حل برون رفت از انحرافات اجتماعی و از خودبیگانگی، بنیادگرایان بر التزام به نقش جنسیتی، خانواده و جامعه تاکید می کنند. ایدئولوژی بنیادگرایان همه جا به صورت همگرایی اجتماعی و به طورگروهی رخ می نماید. (نتایج تحقیق در اوگاندا)
بنیادگرایان مذهبی اهمیت مذهب در زندگی مردم را برجسته جلوه می دهند، مفاهیم” خیر و شر” را بر طبق تعاریف مذهبی دوباره احیا می کنند و به مردم امید و اطمینان داده و چاره های آسان برای پیچیده ترین مشکلات و بغرنج ترین مسائل درونی افراد تجویز می کنند. آنها حس هویت، تعلق و اهمیت را در بین هواداران خود می پرورانند و به ایجاد گروه های عاطفی می پردازند که نیازهای اجتماعی و وجودی (مربوط به هستی) آنها را برطرف کند.
یکی از فعالین حقوق زنان در بررسی انتقاد کلیساهای اونجلیست ها در آفریقا می گوید “زنان پیچیدگیهای عاطفی و روانی دشواری را در زندگی تجربه می کنند.” (عایشه امام، نیجریه) بنیادگرایان مذهبی بیش از ناسیونالیست های قومگرا و بنیادگرایان فرهنگی و یا سایر نیروهای سیاسی هویت گرا، مسائل ماوراءالطبیعی مطرح می کنند و همین موضوع، موجبِ محبوبیت شان می شود.
پیام بنیادگرایان مذهبی، برای مناطق مختلف جذابیت خاص خود را دارد. بسیاری از جوامع در معرض تغییرات فاحشی است، تغییراتی که ابهام و بلاتکلیفی در پی دارد. بنیادگرایان پیام های روشنی می دهند که سفید و سیاه است ــآنچه بسیار خوشایند و در تقابل با گزینه هایی است که بسیاری از لیبرالها و دموکراتها پیشنهاد می کنند. وقتی فردی در کسوت مذهب پیش می آید و “یک پیام راستین” به شما می دهد دیگر نیازی به تفکر شما باقی نمی ماند. همین کافی است که زندگی را برای کسانی که در اشتیاق یافتن طیب خاطرند، سهل تر کند. (زینه انور، مالزی)
آنها دیگر از تکریم فقر فراتر رفته اند و با دادن وعده ی مال و مکنت، به مردم انگیزه می دهند، با این کار آنها بیش از پیش در هر کشوری کسب اقتدار کردهاند. دولتمردان، تجار و جوانان برای پیوستن به آنها اغوا می شوند. (هوپ چیگودو، اوگاندا/زیمباووه)۲
تجارب مشترک از بنیادگرایی مذهبی
به رغم تجارب پردامنه ی فعالان حقوق زنان از بنیادگرایی مذهبی، آنها درک مشترکی از پدیده ای دارند که از موقعیت های اجتماعی متنوعی سر برآورده است. بنابر مطالعات “اوید”، ویژگی های کلیدی معینی در سرتاسر مناطق و همه ی مذاهب، خود را نشان می دهد. بیشترین خصوصیت ذکر شده در مورد بنیادگرایی مذهبی “تمامیت خواهی” و “عدم تحمل دیگران” است که متعاقبا با “زن ستیزی” و “دیدگاه پدر سالارانه ی” آنها، همراه است. در سرتاسر جهان این حرکت بنیادگرایی با “نزدیکی به سیاست و قدرت”، “ضدیت با حقوق بشر و آزادی” و “خشونت” تجربه می شود.
به عقیده فعالین حقوق زنان، حامیان اصلی بنیادگرایی مذهبی، در هر دو سطح محلی و جهانی، هم در مراکز مذهبی و غیرمذهبی و در میان پیروانشان و نیز روشنفکران وجود دارند. آنها ممکن است درمقام رهبران سیاسی یا مذهبی، یا در بنیادهای خیریه و مراکز مذهبی، سازمانهای غیردولتی، و یا درکسوت میسیونرها فعالیت کنند یا حتی جزو افراد عادی جامعه و اعضای خانواده ها باشند.
گرچه بنیادگرایی ممکن است از کشوری به کشور دیگر و حتی در مناطق مختلف یک کشور متفاوت باشد، اما این گوناگونی عموما به اولویتها بستگی دارد. در واقع، تشابهات زیادی در حرکات بنیادگرایان مذهبی در جاهای مختلف وجود دارد که انتظار می رود عملکرد آنها بسیار متفاوت باشد. به عنوان مثال، مبارزه علیه برابری حقوق جنسی و تولید مثل در مرکز توجه مسیحیان کاتولیک و ارتدکس و سنتی مذهبی های پنتکوستال۳ قرار دارد، در حالیکه که تعیین نحوه ی پوشش، بیشتر مد نظر بنیادگرایان اسلامی است. این در حالی است که بنیادگرایان پنتکوستال نیز به نحوه ی لباس پوشیدن افراد دخالت می کنند و افراطیون مسلمان هم با سقط جنین مخالفند. تفاوت آنها تنها به تأکیدات شان بستگی دارد. یکی از فعالان زن در کنیا شاهد برنامه ی مشترک بین گروههای مذهبی بوده که به ظاهر مخالفت اساسی با هم داشته اند: “دوسال قبل، کلیسای کاتولیک در کنیا در بسیج نیرو، از همکاری سازمانهای اسلامی برای به آتش کشیدن هزاران کاندوم در یک پارک عمومی در نایروبی بهره برد. این نخستین بار بود که دو گروه مذهبی مخالف به کار مشترکی دست زدند. در حقیقت، تنها حوزه مورد توافق دربین سه گروهِ مسلط در مباحث جهانی، یعنی کاتولیک های وابسته به کلیسای کاتولیک رُم، اسلام گراها و مسیحیان اِونجلیست، موضوعاتِ مربوط به ایجاد محدودیت در اختیارات جنسی زنان است، حتی برای سایر زنان غیر از پیروانشان.” (آلخاندرا ساردا، آرژانتین)
با اینکه بنیادگرایی مذهبی بسیار پیچیده و چندوجهی است، اما نتیجه ی بسیار روشن این تحقیق، برداشت مشترک فعالین حقوق زنان در مورد همه ی مذاهب، در همه ی مناطق در درک و تجربه ی آنها از این پدیده است. در تلاش برای پیشبرد همکاری فرامرزی و اتخاذ سازوکارهای لازم برای مواجهه با خیزش جهانی بنیادگرایی مذهبی، این زمینه ی مشترک، نقطه ی آغازین کار ماست.
تأثیرات منفی بر حقوق زنان
تجربه ی هر هشت نفر از ده فعال حقوق زنان شرکت کننده در این تحقیق در بیش از ۱۶۰ کشور جهان، حاکی از تأثیرات منفی عملکرد بنیادگرایان بر حقوق زنان است. این کنشگران بیش از ششصد مورد از چنین تأثیرات منفی را در این پژوهش برشمرده اند که از جمله می توان به تأثیرات فیزیکی و روانی، کنترل آشکار بر بدن زنان و جنسیت، استقلال زنان، آزادی عمل و مشارکت اجتماعی آنان اشاره کرد. بنا به نظرات فعالین حقوق زنان، عملکرد منفی بنیادگرایان مذهبی غالباً بهم پیوسته، چند سویه و دیرپا است. در مورد درصد اندک کسانی که اظهارات آنها بیانگر تأثیرات مثبت بنیادگرایی است دلایل آنها اغلب تناقض آمیز است. برای مثال: اعتقاد به اینکه مخالفت با بنیادگرایی موجب اتحاد زنان در گروههای محلی می شود و یا اینکه عملکرد آنها موجبات رویگردانی مردم از مذهب را فراهم می آورد.
بیش از دو سوم فعالین حقوق زنان، بنیادگرایی مذهبی را بیش از هر قدرت سیاسی دیگر، مانعی بر سر راه حقوق زنان می دانند. از این رو بنیادگرایی مذهبی اصلی ترین چالش سیاسی در مبارزات زنان برای کسب حقوقشان است. در کل، فعالین حقوق زنان که در سطح بین المللی فعالیت می کنند دید منفی تری نسبت به بنیادگرایی مذهبی در مقایسه با فعالین در سطح محلی و ملی دارند. دلیل آن شاید این باشد که آنها شاهد مقاومت بیشتری در مقابل بنیادگرایی مذهبی در داخل هستند و به عواملی که نفوذ بنیادگرایان را کاهش می دهند، نزدیکترند. اما احتمال دارد این تفاوت ناشی از پافشاری بنیادگرایان در اِعمالِ نفوذ و تحت تأثیر قرار دادن فضای بین المللی باشد.
آنچه در عرصه ی جهانی در مخاطره است با آن چه که در داخل ــ هرکشور ــ در معرض خطر قرار دارند، متفاوت است. در بسیاری از موارد، حکومتها به دلیل مجموعه ای از فشار فعالین بین المللی و افکار عمومی در برابر خواستهای ترقی خواهانه در حوزه ی حقوق زنان، “تسلیم” می شوند، اما همچنان به عملکرد خود در مقام “پرچمداران دین” در عرصه ی بین المللی ادامه می دهند. زیرا “مذهب و فرهنگ” ابزار مناسبی برای تحت پوشش قرار دادن قدرت طلبی در عرصه ی جهانی است. (آلخاندرا ساردا، آرژانتین)
لطمه بر حقوق زنان در سطح بین المللی
بنابر تجارب فعالان حقوق زنان، عامل اساسی در اوج گیری اخیر بنیادگرایی مذهبی، واکنش آنان نسبت به تعهد جهانی برای بهبود موقعیت زنان و افزایش استقلال آنهاست. ایفای نقشِ بنیادگرایی مذهبی در عرصه ی جهانی، به اوایل دهه ی ۹۰ ــ به سالهای آغاز برگزاری سلسله کنفرانس های سازمان ملل متحد (پنج کنفرانسِ ریودوژانیرو، قاهره، وین، پکن و کپنهاگ) بر می گردد که در آنها به موضوعات سیاسی طبق مضامین جدید حقوق بشر پرداختند. در هر یک از این کنفرانسها، جنبش زنان، دیدگاههای جدیدی نسبت به موضوع جنسیت، مسائل جنسی زنان، بارداری و غیره ارائه، و بر این که حقوق زنان مصداق حقوق بشر است، تأکید کرد. بنیادگرایی مذهبی، به نوگرایی در سازمان ملل و قبول محتاطانه ی حقوق زنان به مثابه حقوق بشر از سوی آن واکنش نشان داد. آنها در کند کردن پیشبرد حقوق زنان ــ و نه متوقف کردن آن ــ به طرزی شگرف، موفق بوده اند. این سیر وقایع در سطح منطقه ای نیز تکرار شده است.
بارزترین نمونه، روشی بود که بنیادگرایان مسیحی، کلیسای اِونجلیست ها، کلیسای کاتولیک و به میزان کمتر اسلامگرایان، در مخالفت با تصویب پروتکل حقوق زنان اتحادیه آفریقا اتخاذ کردند. آنها به صورت علنی و پرسرو صدا، و با صرف سرمایه ای هنگفت برای تبلیغات علیه این پروتکل، آن را اقدامی برای “ترویج سقط جنین” جلوه دادند. دسترسی روزافزون آنها به گروه های اجتماعی بیشتر برای تداوم بخشیدن به تأثیر موهومات خود در میان آنان و دریافت کمک های مالی بیشتر، این کارزار را با مشکل جدی مواجه ساخت. (از نتایج تحقیق در کنیا و انگلستان)
قدرت روزافزون نهادهای مذهبی در عرصه جهانی و هم سنگ نبودن آن با اختیارات سایر نیروهای اجتماعی و نهادهای مدنی، موجب شده تا سازمان ملل متحد و آژانسهای وابسته به آن، آنها را به عنوان منابع قابل اعتبار و در نقش مکمل در امور آموزش، بهداشت و کمکهای بشردوستانه تلقی کنند. برای نمونه نقش ویژه ی واتیکان به عنوان عضو غیردولتی سازمان ملل و موقعیت خاص سازمان کنفرانس اسلامی، بنیادگرایی مذهبی را در تعیین سیاستهای بین المللی در موقعیت بهتری قرار داده است. در طی کنفرانس جهانی جمعیت و توسعه در قاهره (۱۹۹۴)، واتیکان تلاشهایی را سامان داد تا سد راه اقداماتی شود که به بحث پیرامون یک بند در ارائه راهکار برای سقط جنین بودند. در نتیجه توانست اقدامات دیگری را در زمینه پیشبرد حق تولید مثل از جمله آموزش جنسی به نوجوانان، و دسترسی به روش های کارآمدتر برای جلوگیری از بارداری را نیز به تعویق اندازد. سنت گرایان مذهبی توانسته اند گفتمان آژانسهای سازمان ملل را در مورد حقوق زنان، به ویژه در زمینه حق تولید مثل تغییر دهند. برای مثال حملات انتقادآمیز آنها به یونیسف، نسبت به فعالیت این نهاد در زمینه حقوق زنان ــ اگرچه، نه در عمل بلکه در حد بیان موضوع ــ موجب عقبگرد شده است. اقدام بسیار شوم دیگری که به اعمال قدرت در سازمان ملل منجر شد اقدام دولت بوش بود که اجازه داد بنیادگرایان مذهبی، به ویژه آنهایی که توسط واتیکان هدایت می شدند، بتوانند با روشهای کمتر مشهود، دولت ایالات متحده امریکا را به اتخاذ روشهایی وادارند که موجب لطمه به حقوق زنان شود.۴
من بر این باورم که در طول برگزاری کنفرانس قاهره و بعد از ارائه ی دستورکار این کنفرانس، همچنین در همه مراحل پخش اطلاعات پلاتفرم کنفرانس پکن، مخالفتها بیشتر شد و همین موقع بود که ما متوجه شرکت گروههای سنتی مذهبی شدیم و دریافتیم که فعالیت زنان با موانع بسیار جدی روبروست. از آن پس شاهد تداوم خیزش بنیادگرایی هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی بوده ایم. (سوزانا چیاروتی، آرژانتین)
در سال ۲۰۰۰، انجمنهای مذهبی آمریکا [مسیحیان راست]، برای جلوگیری از رشد حمایتهای بین المللی از حقوق زنان که بعد از سلسله کنفرانسهای سازمان ملل بدست آمده بود، دست به ایجاد یک ائتلاف بین الادیانی متشکل از سازمانهای غیردولتی و دولتمردان زد. این انجمنها، برای بلوکه کردن آرا در سازمان ملل، با اعضای محافظه کار دول به لابی گری پرداختند تا بسیاری از دستاوردهای حاصل از کنفرانسهای سازمان ملل در زمینه حقوق زنان را تضعیف و از دریافت کمکهای بیشترِ سازمانهای فعال حقوق زنان از دولتهایشان ممانعت کنند. این ائتلاف شامل واتیکان، حکومتهای اسلامی بنیادگرا مانند سودان، لیبی، پاکستان، ایران و دولتهای محافظه کار کاتولیک بود. پس ازاحراز مقام ریاست جمهوری توسط جُرج بوش، ایالات متحده آمریکا هم به این ائتلاف محافظه کارانه پیوست. (جنیفر باتلر، آمریکا)
برای ارزیابی میزان ضربات ناشی از عملکرد سنتگرایان مذهبی بر حقوق زنان در سطح بین المللی، ذکر این نکته ضروری است که همزمان با افزایش نفوذ آنان در روند کاریِ سازمان ملل، کارائی جنبش زنان در نفوذ به این عرصه، کاهش پیدا می کند. جایگاه جنبش زنان را در صف مقدم مدافعه از حقوق زنان در سازمان ملل، سازمانهای بین المللی حقوق بشر و سایر فعالان حقوق جنسیتی گرفته اند. البته دلایل کاهشِ حضور جنبش زنان در سازمان ملل، نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما اثرات ناشی از اِعمال این اولویتها در صحنه ی جهانی درهر زمینه ای مبرهن است. یکی از فعالین حقوق زنان این گرایش را در مورد دو موضوع کاملا متمایز اما هم وضعیت که هر دو آنها مصداق نقض حقوق بشر است چنین خلاصه می کند: محکوم کردن رفتارجنسی همجنسگرایان، و محکوم کردن روابط جنسی بین دو جنس مخالف خارج از حیطه ی ازدواج.
“اولی یکی از موضوعات داغ در سازمان ملل است که در همه ی نشستهای ارگانهای مختلف آن مطرح می شود؛ مخالفان سرسختی در کشورهای اتحادیه اروپا، بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و دولتهای آسیایی و شبکه ای از سازمانها و نهادهای اجتماعی دارد که بسیاری از آنها دارای نمایندگی در اروپا و امریکا هستند و مقادیر قابل توجهی پشتوانه مالی در پیگیری مواضع خود دارند. در حالی که مورد دوم به ندرت در اجلاس رسمی سازمان ملل مطرح می شود، اگرچه هنوز هم موضوعی جنجال برانگیز به شمار می رود. اما دیگر داوطلب فعالیت ندارد، پشتوانه مالی ندارد، و حکومتها، دیگر رغبتی به پیگیری آن نشان نمی دهند.
کنترل جنسیت، بدن و استقلال زنان
در گفتمان بنیادگرایان، زنان نماد هویت جمعی و در نقش بازتولیدکنندگان آن تلقی می شوند. تفسیر این موضوع در نظر بنیادگرایان مذهبی به صورت افکار دائمی آنها در کنترل بدن زنان، استقلال آنان و تحمیل نقش جنسیتی کاملن معین به زنان است. فعالین حقوق زنان، اَعمال بنیادگرایان را به صورتِ تحدید حق تولید مثل، تحت نظر گرفتن “اخلاقیات” در آنها، و تعیین هنجارهای سفت و سخت جنسیتی برای زنان، توصیف می کنند. با اینکه پافشاری نهضت های بنیادگرایانه در مناطق و مذاهب گوناگون ممکن است بر این یا آن موضوع، شدت و ضعف داشته باشد، اما همه آنها ایجابات جدی بر بدن زنان و آزادیهای آنان و نیز برای همجنس گرایان و کسانی که تغییر جنسیت می دهند، وضع می کنند.
حق تولیدمثل ۵
در پاسخ به پرسشی در باره ی تأثیرات منفی سنت گرایی مذهبی بر حقوق زنان، نزدیک به نیمی (۴۶درصد) از فعالین حقوق زنان، یک مورد از موارد مستقیمن تأثیرگذار این پدیده بر سلامت زنان یا موارد مربوط به تولید مثل و … را برشمردند. برای مثال بنیادگرایان هندو در هندوستان مراسمی موسوم به جشن تییژ را ترویج می کنند که در آن زنان به روزه داری بیست و چهار ساعته برای بقای عمر شوهران خود می پردازند و در این مراسم، حتی ملاحظه ی زنان باردار یا شیرده را هم نمی کنند. در کشور لیبریا، دولتمردان سنتگرا، زنان را از دریافت کمکهای پزشکی به هنگام زایمان برحذر می دارند و به آنها اطمینان خاطر می دهند که “خدواند، خود از آنها حمایت خواهد کرد.” در نتیجه زنان زیادی به هنگام زایمان در کلیساها جان خود را از دست می دهند.
امتناع از به رسمیت شناختن حق تولید مثل زنان به عنوان بخشی از حقوق بشر، موجب می شود که زنان نتوانند به خدمات بهداشتی درخور و روشهای جلوگیری از بارداری های ناخواسته، دست یابند و یا از ابتلا به بیماریهای واگیر آمیزشی نظیر ایدز، در امان باشند. بنا به گزارش یکی از فعالین در فیلیپین، “تصویب یک لایحه ی فراگیر در خصوص سلامت جنسی زنان به دلیل مخالفت کلیسای کاتولیک با جلوگیری از بارداری و نیز نفوذ سیاسی اسقف اعظم و روحانیون، عقیم ماند.”
شرح جزئیات این تأثیراتِ منفی توسط فعالین حقوق زنان حاکی از متمرکز بودن این تأثیرات، بخصوص در حوزه های جلوگیری از بارداری و سقطِ جنین است که عموما مکانیسمی طبقاتی و “بسته به شرایط” دارد. اخیرن، دیوان عالی قضایی ایالات متحده ی آمریکا در “گونزلیس کارهارت”، “سقط جنین موردی” را ممنوع کرد. عمومن زنان کم درآمد، اقلیتها و زنانی که بارداری، زندگی یا سلامتی آنها را به مخاطره می اندازد، به آن مبادرت می کردند. در لهستان، مخالفت با سقط جنین به حدی است که حتی از پیشبرد مباحث فمینیستی که می توانست حقوق مربوط به حق تولید مثل زنان را در حوزه ی حقوق اجتماعی و اقتصادی بررسی کند، باز می دارد. در حالی که حق آزادی سقط جنین از حق داشتن فرزند یا حق برخورداری از امنیت اقتصادی برای پرورش آنها جدا نیست.
در سال ۲۰۰۷ کارزاری بر علیه آموزش جنسی در مدارس متوسطه صورت گرفت که پیشقدم آن یک گروه مذهبی سنت گرا بنام انجمن والدین اُرتدکس بودند. شعار اصلی و تند کارزار این بود که “به وجود آوردن بچه، نیازی به آموزش جنسی ندارد!” (از نتایج تحقیق در گرجستان)
به علت نفوذ گروههای بنیادگرا، هنوز قانونی برای حمایت از قربانیان جنایت علیه آزادی جنسی به تصویب نرسیده است. بنابر این هیچ سیستم حمایتی نیز از این قربانیان وجود ندارد. (از نتایج تحقیق در پاراگوئه)
“اخلاقیات” و جنسیت
سنت گرایان دل مشغولی خود را در باره “اخلاقیات” و جنسیت صریحن ابراز می دارند هرچند مرکز توجه آنها به مسائل، از مذهبی به مذهب دیگر و از منطقه ای به منطقه ای دیگر متغیر است. بنا به تجارب فعالین مسائل زنان، بنیادگرایان کاتولیک و مسیحی مبارزات خود را بر مبنای پرهیز، و برعلیه روابط جنسی قبل از ازدواج سوق داده، به خصوص به موضوعِ تن و بدن جوانان جنبه سیاسی و اخلاقی می دهند. در نیجریه، ارائه ی گواهی بکارت به عنوان پیش شرطِ تحصیل در برخی مراکز تحصیلی مسیحی یا به هنگام فارغ التحصیلی اجباری است. در حالی که احکام مسیحیت افراطی در آمریکا، مروج حفظ بکارت دختران با استفاده از حلقه های نامزدی مخصوص نشانه ی بکارت و یا «جشن بکارت» است که طی آن پدران متعهد می شوند مراقب حفظ عفتِ دختران خود باشند و دختران نیز ملزم می شوند تا موقع ازدواج باکره بمانند. تنگ کردن حیطه ی آزادی های زنان و دختران در تصمیم گیری برای مسائل جنسی خود، آنها را در مقابل بیماریهای واگیر آمیزشی مثل ایدز و …، و یا آبستنی های ناخواسته و برنامه ریزی نشده، بی دفاع می گذارد. در دشت صحرا در آفریقا، جایی که ایدز بیداد می کند، کانون توجه سنت گرایان مذهبی به خصوص، به موضوع پرهیز از روابط جنسی متمرکز است.
صحبت در باره پرهیز، در یک بستر فرهنگی که زنان کمتر قادر به بیان مسائل جنسی خود هستند، مخاطره آمیزاست… “برنامه های صرفن پرهیز از روابط جنسی” که کلیسا به آن ارجحیت می دهد، واقعیت های زندگی مردم عادی و زمینه ی اقتصادی و بستر اجتماعی- فرهنگی را که زنان در آن زندگی می کنند، نادیده می گیرد. (از نتایج تحقیق در کنیا) در خاورمیانه، شمال آفریقا و در میان بنیادگرایان اسلامی توجه به “اخلاقیات” و جنسیت، به شکل مبارزه با بدحجابی، اجرای احکام شرعی یا حدود (که در آن روابط جنسی خارج از حیطه ازدواج غیرقانونی است) و نیز ایجاد محدودیت برای جنبش های زنان خود را نشان می دهد. در بسیاری از جوامع، دستاوردهای تاریخی زنان که در کل، موجب مطرح شدن آنها در جامعه شده، مورد حمله قرار گرفته است. یکی از فعالان مسائل زنان در هندوستان توضیح می دهد که چگونه آزادیهایی که زنان قبلن از آن بهره می بردند، اکنون مدام توسط بنیادگرایان سرکوب می شود: ” زنان پیشترها ــ موقعی که من کودک و جوان بودم ــ قادر بودند کاملن آزادانه از جائی به جای دیگر بروند. آنها می توانستند به پارکها بروند و در مراسم مختلف شرکت کنند یا در رودخانه ها لباس بشویند. اما اکنون به دلیل افزایش نفوذِ تفسیر سنتی از کتاب مقدس، همه ی اینها ناپدید شده است. ”
نوعی احساس عدم امنیت در اینجا وجود دارد: خطرناکه که بیرون باشی؛ خارج از خانه جای امنی برای زنان نیست… . بنیادگرایان می گویند، “شما گمان می کنید حق انتخاب وسیعی برایتان وجود دارد، اما، در حقیقت اینطور نیست. اگر شما در تلاش برای برخورداری از این گزینه ها باشید، خطرات زیادی شما را تهدید می کند و کسی نیست که از شما محافظت کند.” کلی مباحثه در خصوص “حفاظت از زنان” جای برخورداری از “حقوق” را برای آنان گرفته است. (سارا حسین، بنگلادش) اِعمال کنترل بر تمایلات جنسی و بدن زنان و محدود کردن آزادیهای آنان، می تواند به تنهایی هدف سنت گرایان مذهبی باشد. در عین حال چنین امری می تواند صرفن ابزاری برای رسیدن به اهدافی بزرگتر، نظیر اثباتِ تسلط سیاسی و ناسیونالیستی آنان باشد. فعالین حقوق زنان که فعالیتهای بنیادگرایان اسلامی را زیر نظر دارند، ذکر می کنند که در برخی موارد، حجاب به عنوان یک ابزار سیاسی برای خاطرنشان ساختن محدویتهای یک جامعه و متمایز کردن خودی ها از غیرخودی ها است، در حالی که در جای دیگر برای نشان دادن میزان نفوذ بنیادگرایان است. با اینکه بنیادگرایان مسلمان ادعای احقاق حقوق فقرا و مظلومین را دارند، اما میزان موفقیت آنها به ندرت با این معیارها سنجیده می شود. مطابق نظر یکی از فعالین، “ریشه کنی فقر و فساد، کاری مشکل است، در صورتی که نمایش قدرت از طریق زنان و هدف قرار دادن زنانی که خلع ید شده اند، امری است سهل تر. حجاب و پوشش، معیاری قابل رؤیت برای سنجش میزان موفقیت بنیادگرایان است؛ خانه نشین کردن زنان و مطیع ساختن آنان بسیار ساده تر است.” (زینه انور، مالزی)
برای اینکه ثابت کنید به لحاظ سیاسی بر سایر گروهها چیره شده اید، می توانید پرچم ها را بر فراز خانه ها به اهتزاز در آورید، اما بهترین پرچم، لباس سیاهی است که زنان بر تن می کنند و با آن در تمام کوچه و خیابانهای شهر ظاهر می شوند… اگر زنان مجردی که در همسایگی شما زندگی می کنند، کاملا محجبه باشند، هم، پرچم تفوق سیاسی و هم اجتماعی را برافراشته اید و با این کار ثابت کرده اید که حکمفرما هستید.” (یانار محمد، عراق)
سیاسی کردن بدن زنان در بین نهضت های بنیادگرایی امری مشترک است. در صربستان، بنیادگرایان مذهبی، زنان را مسئول “مصیبتی” به نام “کاهش میزان موالید” می دانند و سراسقفِ کلیسای ارتدکس در رسالات خود، به زنانی که نمی خواهند صاحب فرزند شوند یا اقدام به سقط جنین می کنند، هشدار می دهد که با این کار “قاتل” و “گناهکار” محسوب می شوند. بنیادگرایان هندو، در احمدآباد، نیز سقط جنین را به مثابه ارتکاب “قتل” محکوم میکنند و این در شرایطی است که بنیادگرایان ناسیونالیست “احساس تعلق به قومی “برتر” را در میان همه هندوها برمی انگیزند و به آنها در مورد خطرِ تبدیل شدن به اقلیتی تحت ستم هشدار می دهند.” (پاسخگوی تحقیق، هندوستان) هدف دوگانه این قبیل اقدامات، معمولن واضح است: مبارزه بر علیه سقط جنین، زنان شاغل را هدف قرار می دهد و از آنها می خواهد از شغل خود به خاطر مردان بیکار دست بکشند.
سفارش مؤکد بر مفاهیم مردانگی و زنانگی در مرکز توجه بنیادگرایان همه ی فرقه های مذهبی قرار دارد. آنها مردان را وادار به کنترل زنان خود و “باز راندن آنان به محیط خانه می کنند و از آنها می خواهند زنانشان را به داشتنِ رفتاری مقبول وادارند، در غیر این صورت، مرد بودنِ آنها زیر سؤال می رود.” (گیتا ساگال، انگلستان/ هندوستان)
همه انواع بنیادگرایی مذهبی در برابر ابراز تمایلات جنسی خارج از حیطه ی ازدواج قاطعانه ایستاده اند و این بخشی از مباحثات کلی آنها در ترویج هنجارهای جنسیتی کاملن معین شان است. یکی از کنشگران حقوق زنان شرح می دهد که چگونه مسائل جنسی، مشغله ی اصلی سنت گرایان مذهبی است: “بنیادگرایی بیشتر از آن که خود را به ایل و تبار منضم بداند، به جنسیت، سکسوالیته و خانواده می اندیشد. واکنش بر علیه حق آزادی بارداری، و حقوق همجنس گرایی و … همگی تأکیدی دوباره بر تداوم مفهوم مردانگی در دراز مدت است. (مب سگرست، ایالات متحده)
بنا بر تجارب اکثریت فعالان حقوق زنان، مبارزات بنیادگرایان مذهبی بر علیه تغییر جنسیت، همجنس خواهی، و …، و صبغه ی بلا قید و شرطِ واکنش آنان نسبت به موضوع، بیانگر آن است که نگرش سنتی مذهبی ها به گوناگونی گرایشات جنسی، به شرایط اجتماعی و منطقه ای خاص محدود نمی شود. نمونه هایی از اینها، مبارزات انجمن مسیحیان باهاما، شامل ابراز مخالفت و پخش برنامه های رادیویی و موعظه ی آنها برعلیه همجنس گراهاست، در حالیکه در ماریتوس۶ با حرکت گِی پراید۷ مقابله می شود و مخالفان بنیادگرا ” آن ها را شبه حیوان می خوانند.” یکی از فعالین حقوق زنان ذکر می کند که تقریبا محال است موضوع گوناگونی گرایشات جنسی در آمریکای مرکزی در مباحثات قانونی مطرح شود و رویارویی سنت گرایان مذهبی را در پی نداشته باشد. ” توسل به مذهب همیشه مستمسکی برای عدم تصویب قوانین در حمایت از دگرباشان جنسی است.” (پاسخگوی تحقیق، ونزوئلا)
سنت گرایان مذهبی درپی تحمیلِ هویتی واحد به زنان هستند. منازعه برای کنترل بدن زنان و سکسوالیته همچنین برای مشخص کردن زنان در “داخل” گروههای مذهبی و نیز “خارج” از آنهاست. (سیلویا اِسترادا کلادیو، فیلیپین)
به عقیده یکی از زنان فعال، ممانعت اسلامگرایان (سازمان کنفرانس اسلامی و گروه منطقه ی آفریقای سازمان ملل ابتدا به رهبری الجزیره و بعدها مصر) در حال حاضر بزرگترین تهدید در پیشبرد جهانی رفع مجرمیت از سقط جنین و نیز اشکال مختلف روابط جنسی خارج از ازدواج، چه بین دو جنس مخالف (که به اتهام زنا محکوم می شود) و چه بین دو هم جنس (که به جرم انحراف جنسی خارج از روال طبیعی روابط جنسی محکوم می شود) می باشد. او خاطرنشان می کند که حکومتهای اسلامی، از گنجاندن قانونی موسوم به “حقوق فرد زاده نشده” در کمیسیون حقوق بشر و مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان راه حلی برعلیه احکام خارج از صلاحیت حوزه قضایی و نیز حکم اعدام، در سطح سازمان ملل دفاع می کنند. اما “این حمیت برای زندگی انسانها شامل افرادی نمی شود که قبلن متولد شده اند و از قضا همجنس خواه هستند. همین حکومتها، همچنین هرگونه اشاره ی خاص به گرایشات جنسی در مورد انسانها را نامعتبر می دانند و در دفاع از این عمل خود، آن را بخشی از سنتهای فرهنگی می خوانند.” (آلخاندرا ساردا، آرژانتین)
در اینجا، موارد متعددی از اخطار از سوی رهبران کلیسا و نیز دو بار از سوی رئیس جمهور به همجنس گرایان صورت گرفته که آنها را مستحق مرگ، سنگسار یا حبس دانسته اند. فشار این کار از هر لحاظ بر روی زنان همجنس گرا بیشتر است، چرا که بسیاری از این زنان، اولن حتی پیش خود اذعان به همجنس گرایی نمی کنند، حتی اگر افرادی تأثیرگذار یا حتی فعال باشند، زیرا از اثرات اجتناب ناپذیر طرد از خانواده ــ با آن ساختار مستحکم ــ و محرومیت از روابط خویشاوندی قوی، شرمساری و مورد سرزنش قرار گرفتن آگاهند و برای بسیاری از آنان بیم آن وجود دارد که مورد خشونت و بی حرمتی مردان (و زنان) خانواده و اعضای جامعه قرار گیرند. (پاسخگوی تحقیق، فیجی)
تضییق حقوق زنان در عرصه ی عمومی
بنیادگرایان مذهبی، نقش های جنسیتی ثابتِ خود را طبیعی جلوه داده و از میزان مشارکت اجتماعی زنان می کاهند. برای مثال کلیسای ارتدوکس در روسیه، ارائه رفتارهای کلیشه ای برای زنان را با عنوان کردن “نقش طبیعی” زنان و راندن دوباره آنان به محیط خانه از سرگرفته است. در آسیای جنوب شرقی، سنت گرایان با تفسیر خود از آئین بودا، پسران را برای رهبری و دختران را برای بندگی آموزش می دهند. از اریتره، فرانسه، مالزی و صربستان گرفته تا بَپتیست ها در آمریکا و یا گروه های نظامی مسلمان در پاکستان، بنیادگرایان مذهبی در صدد ایجاد محدودیت برای دسترسی زنان جوان به حوزه های آموزشی هستند.
این پدیده به ویژه عرصه ی مشارکت سیاسی زنان را تنگ کرده است. در فیلیپین، کنشگران حقوق زنان شاهد رواج ایده ی برتری مردان توسط بنیادگرایان “ایگلزیا نی کریستوز” هستند که موجب کاهش چشمگیر تعداد رهبران زن، در هیئت حاکمه در سطح ملی و محلی شده است. از قضا در بنگلادش “جماعت اسلامی” بنیادگرا، بخشی از حکومتی را تشکیل می دادند که تحت نخست وزیری یک زن، یعنی “بیگم خالده ضیاء”، اداره می شد و این در حالی است که هنوز هم، مبارزه بر علیه رهبری زنان ــ به عنوان یک اصل “غیر اسلامی”ــ ادامه دارد. تعالیم بنیادگرایان کاتولیک و مسیحیان انجیلی در آمریکای مرکزی و مکزیک، شهروندان، به ویژه زنان را شدیدن از دخالت در حکومت محلی، حمایت از مسائل حقوقی و مشارکت در امور مدنی دلسرد می کنند، اما وقتی نوبت به مقابله با سیاستهای دولت می رسد، بنیادگرایان، اغلب، شهروندان را به مداخله دعوت می کنند.
گروههای بنیادگرا نه تنها زنان را از مشارکت سیاسی جدی مستثنی می دانند بلکه آنها را از عهده داری مسئولیت در امور مذهبی عمومی نیز باز می دارند. برای مثال در کلیساهای گواتمالا زنان روستایی، چنانچه دختران خود را همراه خود آورده باشند، مجبور به نشستن در بیرون کلیسا می شوند. در همه مساجد سراسر جهان، توجیهات مذهبی در همان جهتی رواج دارد که عبادت زنان را در ملاء عام نمی پسندد.
فعالین حقوق زنان تصدیق می کنند که برخی گروههای مذهبی بنیادگرا، امکانات اندکی را در زمینه رهبری برای زنان فراهم و زنان را به اشتغال در پاره ای مشاغل معین تشویق می کنند، یا آنها را به صورت نمادین در خدمت سیاست گذاریهای خود بکار می گیرند. هنوز هم این نهضتها به سادگی ادبیات جنسیتی و حقوقی را، برای فعال کردن زنان در برنامه های سنتی خاص خود بکار می بندند.
جهت گیری مذهب، برای مردان و آن دسته از زنانی است که صرفاً در نقش مؤمنان، و حافظان سنتها ظاهر شوند. سنت گرایان مذهبی مفهوم “برابری” را با دادن نقشی فراتر به زنان تغییر داده اند. به علاوه وقتی صدای زنان رساتر می شود و عقایدشان پررنگ تر، نقش های برجسته ای به آنها پیشنهاد می کنند، اما در اصل آنچه اتقاق می افتد استفاده از همین زنان در همان ساختار قدرت، برای کنترل دیگران است، آنهم به روشی که یادآور عروسکها و عروسک گردانها، در یک نمایش خیمه شب بازی است. (پارامادا منون، هندوستان)
به هر حال اثرات بنیادگرایی مذهبی لزومن، همیشه ملموس و قابل ارزیابی نیست، اما برای فعالین حقوق زنان از جوامعی با گوناگونی بنگلادش و بریتانیا و نیجریه و …، رسالت سنت گرایان که همانا حرکت خزنده ی هنجارسازی آنان برای جوامع است، بسیار قابل تأمل می باشد.
تأثیرات روانی: تنگ کردن عرصه ی عمل و اندیشه
کنشگران مسائل زنان از سراسر جهان، نمونه هایی از تأثیرات منفیِ عمیق و درازمدتِ روانی عملکرد بنیادگرایان مذهبی را در چنته دارند حقایقی که غالبن ناشناخته می مانند. از آنجا که آموزه های مذهبی شدیدن درونی و بخشی از هویت افراد می شود، بنیادگرایی مذهبی قادر است بیش از هر نظام مردسالار دیگر فضا را برای ابراز نظرات مخالف تنگ کند. به چالش گرفتن و ایستادگی در برابر این آموزه ها می تواند دشواریهای روانی عمیقی را ایجاد کند. به قول یکی از فعالین، “سنت گرایی مذهبی، خودنگری را در زنان ازبین می برد. (دوروتی آکینوا، نیجریه) آموزه های مذهبی پرسشگری و حق انتخاب را محدود می کند و رسیدن به درک از خود و استقلال فردی را به تحلیل می برد و احساس ترس و خشم را تقویت می کند.
در اتحاد جماهیرشوروی، دولت، تمهیدات زیادی را برای کمک به زنان برای ایفای نقش دوگانه شان (در محیط خانوادگی و در عرصه ی اقتصادی) تدارک دیده بود. بعد از فروپاشی شوروی همه مؤسسات مربوطه ناپدید شد، اما هر دوی این نقشها همانگونه باقی ماند و پس از آن مذهب دوباره احیا شد. فشار از همه جهات بر زنان وارد آمد … “این کاری هست که تو باید انجام بدهی، چون از نظر مذهب این وظیفه ی توست؛ تو باید یک قدم عقب تر از مردان بایستی.” در این بین، جایگاه زن به عنوان یک شخصیت مستقل کجاست؟ (ناشناس، آسیای مرکزی)
مجلس مجاهدین اندونزی پانسیونهای اسلامی برای زنان جوان تأسیس کرده که سیاست آنها ایجاد قید و بند برای ابراز وجود آنان است، چون معتقدند که زنان منشأ فتنه اند. بسیاری از دانش آموختگان این مراکز افرادی منفعل و مطیع بار می آیند. فارغ التحصیلان این مراکز تمایلی به ابراز وجود در برابر شوهرانشان ندارند. (پاسخگوی تحقیق، اندونزی)
یک نوع تهدید روانی وجود دارد، که باعث می شود افراد حس کنند در صورت عدم اطاعت به جهنم می روند. و این کار، هرگونه میل به پرسشگری را در انسان خاموش می کند. (دوروتی آکینوا، نیجریه)
در تلاش برای عادی سازی نابرابری بین زن و مرد، سنتگرایان واژه “مکمل” را جایگزین “برابری” کرده اند؛ یعنی زنان و مردان متفاوت هستند اما نقش مکملِ هم را دارند. این مدل سازی با تعیین نقشهای سفت و سخت اجتماعی و تفکیک جنسیتی برای زنان و مردان ، هم در حریم خصوصی و هم در حوزه اجتماعی همراه است. تحمیل ارزشهای بنیادگرایان در بسیاری از موارد، ارزشها و هنجارهای اجتماعی پیشین را ریشه کن و نفی می کند. یکی از فعالین در تحلیل از رواج رو به رشد حجاب در بعضی جوامع، چنین استدلال می کند که “تأثیر عمیق تر در این است که زنان خود را چگونه می بینند و چه تعریفی از خود ارائه می دهند. به مرور زمان، آنها شروع به توجیه آن می کنند: “این بهترین کاریه که باید کرد؛ زنان باید چنین رفتاری داشته باشند.” (مونا مهتا، هندوستان) برای زنان جوانی که این حس نابرابری در آنها نهادینه شده، عواقب آسیبهای روانی، می تواند بسیار جدی باشد.
من فکر می کنم شدیدترین لطمه این هست که بسیاری از زنان به این باور و احساس می رسند که حق برخورداری از حقوق خود را ندارند. تصمیم گیری در مورد خود آنها، افکار و بدن آنها تحت نفوذ و در اختیار دیگری است. به عبارت دیگر قبول می کنند که شهروند درجه دوم هستند. (لوسی گاریدو، اوروگوئه)
در این زمینه یکی از فعالان حقوق زنان، آمار بالای خودکشی زنان در ایران را مطرح می کند که چهار و نیم برابر مردان است و در میان زنان جوان بیشتر از مسن ترها رایج است. “برخی از این خودکشی ها در انظار عمومی صورت می گیرد، آنها به پشت بامها می روند یا در حیاط خانه ها، در پارک یا وسط خیابان اقدام به خودسوزی می کنند یا خود را جلوی ماشین یا قطار می اندازند. به نظر من اینها علائم وجود بحران و حاکی از اعتراض است.” (هما هودفر، کانادا/ایران)
بسیاری از افراد مذهبی از اینکه بنیادگرایان، دین آنها را غصب و سیاسی اش کرده اند، ابراز خشم و سرخوردگی می کنند. این فشار که بایستی دائما وفاداری خود را به مذهب ثابت کنند، مدام بر دوش آنها سنگینی می کند و خطر رانده شدن از اجتماع برای آنها وجود دارد. نزدیک به یک نفر از هر ده فعال حقوق زنان یا خود، تجربه ی طرد شدن از جامعه را داشته یا شاهد این اتفاق برای دیگری بوده است. اتفاقی که حد نهایی فشار روانی را درپی دارد و معمولن با سایر آسیب های جسمی ناشی از طردشدگی همراه است. برای مثال در کامرون یک زن جوان به خاطر پوشیدن شلوار به هنگام یک سفر طولانی با اتوبوس، از مسجد محل زندگی خود رانده شد. در مکزیک، کلیسای کاتولیک تهدید به تکفیر نمایندگانی کرد که در پارلمان به قانونی شدن سقط جنین رأی مثبت داده اند. در کشورهایی که کشمکشهایی بین اکثریت و اقلیت در جریان است، فشاری مضاعف برای اثبات وفاداری به کشور، یا تعلق به هویت اجتماعی خاص وجود دارد که به ترتیب رهبران اکثریت یا رهبران اقلیت ها برای مردم مقرر می کنند. فشار روانی و طولانی مدت این برخوردها، برای گروه هایی که در جامعه به حاشیه رانده شده اند، می تواند بسیار پرگزند باشد.
خشونت علیه زنان
همواره کنشگران حقوق زنان، افزایش خشونت علیه زنان را به عنوان پیامد منفی بنیادگرایی یادآور میشوند و به ویژه آن را از عواقب تضییق حقوق زنان در خانواده و ناشی از ایجاد محدودیتهای عمومی برای آنان میدانند.
در زیر چتر بنیادگرایی مذهبی، اکنون در الجزیره و بخشهای معینی از جامعهی فرانسه، زنانی که از چهارچوبهای مشخص اجتماعی پا فراتر بگذارند، در معرض حمله و مزاحمت بوده و مورد سوءاستفادههای جسمی و آزار روحی قرار میگیرند و از برخی امتیازات اجتماعی محروم میمانند. تخطی زنان میتواند شامل بیرون ماندن از خانه پس از تاریک شدن هوا یا شرکت در مسابقات ورزشی باشد. (پاسخگوی تحقیق، آمریکا)
بسیاری از کنشگران، نابرابریهای قانونی و ساختاری را موجبات لطمه به حق انتخاب زنان و امنیت آنان بر میشمارند. برای مثال بنیادگرایان مسیحی در زیمباووه، در بسیاری موارد عامل اصلیِ محدود کردن حق طلاق و ممانعت از ایجاد اصلاحات برای رفاه زنان هستند، که در نتیجهی آن، عرصه برای زنان در ترک روابط خشونتآمیز کاملن تنگ میشود. طبق نظر فعالین حقوق زنان، بنیادگرایی مذهبی معمولن حمایت رسمی از زنان را تهدیدی برای موقعیت مردان میدانند. بعنوان نمونه، یکی از اعضای مجلس زیمباووه در مخالفت با قوانینی که خشونت خانگی علیه زنان را جرم تلقی میکرد، گفت: “من اینجا به عنوان نمایندهی خداوند قادر ایستادهام. زنان با مردان برابر نیستند، این لایحه خطرناک است و با تصویب آن، حقوق، امتیازات و موقعیت مردان در زیمباووه از دست رفته است.” (پاسخگوی تحقیق، اوگاندازیمباووه)
من در مورد خشونت در روابط زناشویی، آموزش و مشاوره میدهم. بنیادگرایی مذهبی میآموزد که زنان متعلق به خانه هستند و باید تسلیم ارادهی شوهر خود باشند. در نتیجه، زنان مسیحی افراطی، تمایلی به ترک شریکِ خشن زندگی خود ندارند. خیلیها بر این باورند که آنها باید بین ایمان و امنیت خود یکی را انتخاب کنند. (پاسخگوی تحقیق، آمریکا)
در ایالت پنجاب پاکستان، یک وزیر زن توسط مردی کشته شد که اقدام خود را چنین توجیه میکرد: «اقتدار یک زن بر مردان “قانون طبیعت” را بههم میزند.» (پاسخگوی تحقیق، کانادا)
افراطیون مذهبی در سایر جوامع نیز، علیه به کاربستن تدابیری که ممکن است خشونت علیه زنان را کاهش دهد، اقدام میکنند. برای نمونه در سال ۱۹۹۵ در سریلانکا، مجمع مسلمانان این کشور توانست در مخالفت با اجرای قانون مربوط به حداقل سن (قانونی) ازدواج برای مسلمانان با موفقیت عمل کند. یکی از اولین اقدامات پس از انقلاب در ایران نیز بازستاندن دستاوردهای حاصل از قانون حمایت از خانواده برای زنان بود. در پاکستان، بنیادگرایان بارها خواستهاند حق قانونی انتخاب همسر را ملغی کنند. افراطیون مذهبی اغلب مشوق ازدواجهای اجباری و قتلهای ناموسی هستند. در جوامع متفاوتی نظیر مالی، افریقای جنوبی و بحرین، اِعمال قدرت بنیادگرایان باعث عدم پیشبرد قوانین خانواده و یا تأخیر در اجرای آن میشود. این در حالی است که در هر دو کشور ازبکستان و تایلند، فعالین حقوق زنان گزارش میدهند که اقدامات بنیادگرایی مذهبی به افزایش تعدد زوجات انجامیده است. افراطیون مذهبی غالبن ازدواجهای زودهنگام را _ با یا بدون رضایت دختران جوان_ ترویج میکنند و در این میان کمترین توجه را به قوانین دارند.
آنها در پی مجاب کردن والدین، دختران و حتی پسران در پذیرش ازدواج، قبل از رسیدن به سن قانونی هستند و از بودجه بنیادهای خیریه معظم برای این کار استفاده میکنند. آنها در اماکن مذهبی برای والدین موعظه میکنند تا آنها به دختران خود بیاموزند، منقاد شوهر خود باشند و تأکید میکنند، این چیزی است که خداوند میخواهد. (پاسخگوی تحقیق، گینه)
یکی از فعالان حقوق زنان خاطر نشان میسازد، «وقتی دولتها پیشرفتهای بدستآمده درعرصهی ملی و بینالمللی را وارد سیستم قضایی و رسمی میکنند، بنیادگرایان با چشم پوشی و تداومبخشی به خشونت علیه زنان، فرجههای پیش آمده برای زنان در دستیابی به عدالت و بهرهگیری از حقوق بشر زنان را محدود میکنند. » (پاسخگوی تحقیق، تایلند)
در عرصهی بینالمللی، جهانیسازی اقتصادی، نظامیگری و بنیادگرایی [هر سه] زمینهساز و تقویت کنندهی تبعیضاند. زنان هدف خشونت در جنگهای داخلی و منازعات فرقهای واقع میشوند، اغلب بدون آنکه این کار مورد پیگرد قانونی قرار گیرد. برای مثال در کلمبیا خشونت جنسی بر علیه زنان، گویی بخشی از استراتژی جنگ است که بیش از پیش توسط افراد نظامی، شبهنظامی و پارتیزانی اِعمال میشود، بدون آنکه دولت یا کلیسا آنرا تقبیح کند.
تأثیرات منفی بر پیشرفت و توسعه
اوجگیری بنیادگرایی بر پیشرفت و توسعهی جوامع گوناگون (ملی و محلی) و جامعه بینالملل اثرگذار بوده و دخالتهای آنان جنبشهای وسیع اجتماعی را برای دستیابی به عدالت و حقوق بشر تحت تأثیر قرار داده است. در خلاء سیاسی و اجتماعی ناشی از جهانیسازی نئولیبرالیستی، کوتاهی و ضعفِ ارگآنهای دولتی در تأمین نیازهای جوامع خود، و شکاف فزایندهی بین فقیر و غنی، بنیادگرایی مذهبی اغلب خود را مدافع فرودستان و ستمدیدگان قلمداد میکند. بسیاری از فعالیتهای بنیادگرایی مذهبی، از طریق انجام امورخیریه و ارائهی خدمات، به مشروعیت قانونی دست مییابد. در برخی موارد، آنها زبان حقوق بشر و حتی حقوق جنسیتی را بهکار میگیرند. به این طریق آنها حمایت دولتها و نهادهای کمکرسانی را بدست میآورند و با سازمانهای مترقی و حتی گروههای فعال حقوق زنان، طرح همکاری میریزند.
معهذا شواهد اندکی حاکی از تأیید ادعای بنیادگرایان در حمایت از عدالتخواهی وجود دارد. برخلاف نظرات آن دسته از کنشگران حقوق زنان که گمان میکنند بنیادگرایان واقعن در راه پیشبرد توسعه و عدالت اجتماعی و به عنوان مثال، در راهِ مبارزه با فقر و فساد، دفاع از دموکراسی، تکثرگرایی سیاسی و حق آزادی بیان فعالیت میکنند، یافتههای تحقیق موارد مستند بسیار اندکی را در اثبات آن نشان میدهد. طبق اطلاعات برآمده از تحقیق، فعالیتهای بنیادگرایان بر علیه سرمایهداری و جهانیسازی نیست، اما موارد زیادی ارتباطِ آنان را با تجارت جهانی و منطقهای آشکار میکند. این روابط در مورد گروههای “مسیحییان راست (۱)” آمریکا و نیز “کاتولیسیسم” در آمریکای لاتین کاملن عیان است. فعالان حقوق زنان که اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند را مد نظر دارند، غالبن فعالیتهای بنیادگرایان مذهبی را در راستای کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم میدانند. (۳۸ درصد در مقایسه با میانگین ۲۰ درصد)
این در حالی است که گزارشات فعالان حقوق زنان که بر خاورمیانه و آفریقای شمالی توجه دارند، بیش از دیگران بیانگر کارزار بنیادگرایان بر علیه کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم است. (۳۵ درصد در مقایسه با میانگین ۱۸ درصد) این امر بسیار برجستهتر ازمبارزات بنیاد گرایان بر علیه سایر مقولات، نظیر سقطِ جنین و حق تولیدمثل جلوه داده میشود، مسائلی که قاعدتن حائز اهمیت زیاد برای بنیادگرایان مذهبی تلقی نمیشود. بر همین روال، بسیاری از فعالان حقوق زنان که تحت سیطرهی بنیادگرایی اسلامی هستند نیز میگویند آنان به هیچوجه علیه کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم عمل نمیکنند.
سنتگرایی مذهبی، عملن از تلاطم اقتصادی و اجتماعی جوامع تغذیه میکند و در شرایطی که فرصتهای اقتصادی برای جوانان، بهویژه مردان جوان وجود ندارد، زمینهی رشد مییابد. فعالین حقوق زنان در مصر، عراق، پاکستان، ترکیه و ازبکستان موارد بیشماری از فعالیتهای بنیادگرایی مذهبی را در ارائهی خدمات اولیه، برمیشمارند. این درحالی صورت میگیرد که دولتها درانجام چنین اموری ناکارآمد هستند و یا طبقهبندی اجتماعی به فقری بنیادی انجامیده است. اما بسیاری خاطرنشان میکنند که این راهحلهای بنیادگرایان، موقتی و سطحی است، ریشهی نابرابریها و تبعیضها را نشانه نمیرود و دریافتکنندگان این کمکها را به نهادهای خیریه و انساندوستانه وابسته نگه میدارد. اگرچه، چنین اموری در خاورمیانه و آفریقای شمالی برای جذب نیرو تا حد زیادی شایع است، اما امری معمول در میان بنیادگرایان کاتولیک و مسیحی نیز بهشمار میرود. مسیحیان اونجلیست در امریکای لاتین، آسیا و کشورهای شوروی پیشین در تهیه غذا و نیز ایجاد فرصتهای شغلی و تحصیلی برای اقشارناخشنود جامعه فعال هستند.
اولین نسلی که در هندوستان [به خصوص از طریق کلیسای کاتولیک] به مسیحیت رویآورد، به “مسیحیان برنج” معروف بود. مبلغین مسیحی (و تا حدودی گروههای هندو) باید به مناطقی میرفتند که به لحاظ اقتصادی عقبمانده بودند و به تأمین غذا و ارائه کمکهای مالی میپرداختند. کار آنان در حدود دهه ۱۹۶۰ متوقف شد. آنها گمان میکردند اینها مردمی هستند که به خاطر منافع اقتصادی به کلیسا روی آوردهاند و ممکن است متعاقبن برخی آیین مذهبی [کاتولیک] را هم برگزینند، در حالی که قسمت اعظم باورهای آنان از سایر آیینها باشد، و این نسل بعدی است که خود را به عنوان کاتولیک خواهد پذیرفت و کمتر به سایر ارزشها و مناسک دینی پایبند خواهد ماند. اما برخلافِ انتظار آنان، همان نسل اولیها کاملن به مذهب کاتولیک روی آوردند. (مونا مهتا، هندوستان)
یکی از فعالان حقوق زنان، در تحلیل روشی که سنتگرایی مذهبی، مردم را از جذب شدن به روشهای انتقادی منحرف میکند، میگوید، «آنها اقتصاد بازار و فقر را زیر سؤال نمیبرند، اما اخلاقیات را چرا.» (کامالا چاندراکیرانا، اندونزی) کنشگران حقوق زنان، مشکلاتِ به تحرک کشاندن مردم برای کسب حقوق خود را در جامعهای که آنان به یافتن رستگاری درونی سوق داده میشوند و جایی که رنج و عذاب، پیامد ناتوانی از فرونشاندن “خشم خداوند” خوانده میشود، روشن میکنند. به جای به چالش کشیدن تبعیض و نابرابری نهادینه شده به مثابه عامل ریشهای فقر، سنتگرایی مذهبی اغلب حامی جهانیسازی است که فقر و ناامنی را بوجود میآورد.
در بسیاری از مناطق، بنیادگرایی مذهبی به همپوشانی ناشی از تبعیض جنسیتی و طبقاتی صحه میگذارد و در نتیجه بهرهگیری اقتصادی از زنان به حاشیه رانده شده جامعه را تشدید میکند و نیز به طور هدفمند استقلال اقتصادی زنان را مورد تعرض قرار میدهد. یکی از فعالان حقوق زنان در بنگلادش گزارش میکند که «خطِ مشی اصلی در پیشبرد امور زنان با تغییراتی خزنده در حکومت دولت قبلی (که در ائتلاف با احزاب اسلامی قدرت گرفت) همراه بود که تفسیر اسلامیتری از هنجارهای اجتماعی به دست میداد. قوانین مربوط به ارثبری، اشتغال، دسترسی و کنترل منابع، و مشارکت سیاسی زنان همگی مورد تجدید نظر قرار گرفت.» (پاسخگوی تحقیق، بنگلادش آمریکا) فعالان حقوق زنان در بسیاری جاها گزارش میدهند که چگونه تعابیر مذهبی برای خلعید زنان از دسترسی به منابع مالی به کار میرود. برای مثال در غنای شمالی که زنان اغلب در ازای کار خود در مزارع، مزدی دریافت نمیکنند، _ چون زمینی از آنِ خود ندارند_ انتقاد بر علیه نظام، با این ادعا رد میشود که مذهب اجازه مالکیت به زنان نمیدهد.
در بیشتر موارد، تقاضا برای جمعآوری اعانه از تجمعات مذهبی توسط بنیادگرایان، به تضعیف امنیت اقتصادی جوامع میانجامد. کلیساهای پنتکوستال و کاریزماتیک در اوگاندا به جماعت عبادتکنندهی فقیر، وعدهی ثروت میدهند، مشروط بر اینکه آنها اعانات(۲) خود را به کشیش بدهند. در حالی که راهبهای بودایی در تایلند به زنان تنفروش وعدهی تقدیری بهتر در تجسد (۳) بعدی میدهند، به شرط آنکه آنها خود را وقف معبد کنند. بنیادگرایی مذهبی از نیاز مردم به امیدواری استفاده و برخلاف ادعای خود، عملن مبارزه با فقر را فراموش میکند.
اخیرن در مورد ثروت و سعادت، بسیار موعظه میشود… مردم تنگدست این بخش از گفتهی آنان را میگیرند که امیدوار باشند ثروتشان چند برابر خواهد شد، چون آنها افراد زحمتکشی هستند. “هرچه بیشتر بکاری، بیشتر درو میکنی.” (پاسخگوی تحقیق، سوآزیلند) وقتی مردم چنان تنگدستند که نگران وعدهی غذایی بعدی خود هستند و امیدواری در آنها در کمترین حد است، به سادگی توسط هرکسی که آنها را “امیدوار” کند، بسیج میشوند؛ این مردم فرودست توسط افرادی که مذهب را دستاویز کردهاند، تا آخرین ذره دوشیده میشوند.(پاسخگوی تحقیق، کنیا)
آسیب به توسعه ی جامعه مدنی
بسیاری از کنشگران حقوق زنان دیدگاهی منفی نسبت به بنیادگرایی مذهبی دارند، چرا که آنها مشارکتهای سازمانیافته برای رسیدن به عدالت اقتصادی و حقوق بشر را تخریب میکنند، و توجه و انرژی را از رسیدگی به موارد مهم حقوق زنان منحرف میسازند.
سنتگرایی مذهبی، مشارکت سازمانیافتهی زنان را همچون مشارکت مذهبی ترقیخواه در سطحی وسیعتر، مورد یورش قرار میدهد. چون هر دو را تهدیدی سیاسی برای خود تلقی میکند. در اوایل دههی ۸۰، وقتی که “جنبش زنان مراکش” با هدف برپایی جامعهای دموکراتیک و تکثرگرا، با رواداری و قابلیت تحمل یکدیگر، وارد عمل شد، بنیادگرایان آن را تهدیدی بزرگ برای پروژههای خود دیدند. آنها زنان را که در نتیجهی اقدامات آنان بیشترین ضربه را میدیدند، در جبههی مخالف خود میدانستند. گروههای سنتی، فعالان زن را مورد هدف قرار دادند، که هدف از آن، صدمه و خلع ید جنبش زنان بود. به همین منوال، در طول دهه ۸۰ و ۹۰ کلیسای ترقیخواه در ایالات متحده آمریکا به طرزی حسابشده به تحلیل برده شد، و امروزه حریفی بمراتب ضعیفتر در مقابل گروههای اونجلیست باقی مانده است. اوجگیری بنیادگرایی کاتولیک در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب در دهههای ۷۰ و ۸۰، به میزان زیاد واکنشی در مقابل نفوذ تعالیم غیرسنتی و آزاد، نه تنها در درون کلیسای کاتولیک، بلکه در عرصهی سیاسی و در میان تودهی مردم بود.
پارسال من با یک سازمان(۴) بشردوستانه در پاکستان همکاری میکردم. روحانیون با استفاده ازصدای بلند موعظهکنندگان مساجد، و ارسال اطلاعیههای رسمی برای کارکنان، زنان پاکستانی شاغل در سازمان را تهدید کردند که باید کار را متوقف کنند، وگرنه منتظرعواقبِ هولناک آن باشند. آنها همچنین، زنان شرکتکننده در کلاسهای آموزشی ما را دچار رعب میکردند.
در بسیاری ازجوامع، بنیادگرایان مذهبی، با در مضیقه قراردادن سایر نیروهای سیاسی، بویژه سازمانهای زنان و نهادهای حقوق بشری برای تسخیر فضای سیاسی، برنامهریزی میکنند. در هندوستان و برزیل، گروهی پیشقدم کار بر روی ویروس اچ.آی.وی و جلوگیری از شیوع بیماری ایدز در میان کارگران جنسی شده بودند، اما بر اثر نفوذ “مسیحیان راست” در دولت آمریکا، از اختصاص بودجه به آنان جلوگیری شد. در بنگلادش، کانادا و مکزیک، بنیادگرایان، بخشی از حزب حاکم شدند و یا با ائتلاف با هیئت حاکمه توانستند از قدرت خود _ به عنوان مثال _ برای تحدید عملکرد و تخصیص بودجه به نهادهای سکولار و سازمانهای زنان و کسانی که برای احقاق حقوق گروههای همجنسگرا و ترانس همکاری میکردند، استفاده کنند. سنتگرایان مذهبی، نه تنها از خطرات جامعهی مدنی، بلکه از فرصتهایی که در این جوامع ایجاد میشود، آگاهند. آنها به اهمیت معیارهای حقوق بشر در بسیاری مباحث سیاسی و اجتماعی پی بردهاند و بنابر این با بکارگیری چنین ادبیاتی در فعالیتهای خود، درصدد لوث آن هستند. چنانچه پیداست این استراتژی مهم آنان در سطح بینالمللی و منطقهای است و گزارشها حاکی از رواج آن در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب است. کنشگران حقوق زنان که اروپای غربی، آمریکای شمالی، خاورمیانه، شمال آفریقا و آسیای جنوبی را مد نظر دارند، اهمیت این استراتژی را در این مناطق نیز نشان میدهند.
یک اقدام تبلیغاتی بنیادگرایان با بکارگیری شعار “ساکت ننشینید، صدای خود را بلند کنید.” انجام گرفت. همین شعار از دیدگاه حقوق بشر و حقوق شهروندی برای متهم کردن بنیادگرایی مذهبی در میان کارکنان دولت بکار میرود. (پاسخگوی تحقیق، مکزیک)
یک تغییر مهم، تصمیم بنیادگرایان برای “ریختن به خیابانها” و تظاهرات در مواقعی است که بحث و جدل بر سر حقوق جنسیتی در جریان است. از سال ۲۰۰۰، این روش با شدت و کثرت بیشتری انجام میشود. به گمان من، این تدبیرمرتبط با روند پیشبرد دموکراسی در منطقه و روشی برای بیان خواستهای مدنی است که بنیادگرایان نیز از آن بهره میگیرند. (چرا که نه؟!) حریف، دیگر به مانند “قدرتِ پشتِ پرده” عمل نمیکند، بلکه خود را به صورت یک حرکت اجتماعی تعریف میکند، و مفاهیم و مسائل مشابه را زیر سؤال میبرد. (آلخاندار ساردا، آرژانتین)
در هندوستان، بنیادگرایان هندو، واژگانی نظیر “دسترسی به منابع” و “کسب توانمندی” را برای جذب دختران دانشجو بکار میگیرند که آنها قبلن توسط نهادهای حقوق زنان با این مفاهیم آشنا شدهاند. در پاکستان، دانشآموزان مدرسه دخترانه “جمیع حفظا” در ارتباط با مسجدی به نام مسجد لعل، زنی را که ظاهرن اقدام به راهاندازی روسپیخانه کرده بود، به شدت کتک زدند. بنیادگرایان مسلمان از این حمله با این توجیه حمایت کردند که ” در مدافعهی جدی از حقوق زنان، باید از آنان در مقابل تنفروشی محافظت کرد.” (پاسخگوی تحقیق، پاکستان)
اما در حالت کلی، نتیجه منفی است، حتی اگر الفاظ مرتبط با حقوق بشر و توانمندسازی و … وارد گفتمان اسلامگرایان شده باشد. (سارا حسین، بنگلادش)
توانمندی روزافزونِ جامعهی مدنی، حمایت مالی جهانی و احترام به آن، این صحنه را برای بنیادگرایان، بسیار جذاب کرده است. ۶۲ درصد از کنشگران حقوق زنان، در ارزیابی از میزان نفوذِ حامیان بنیادگرایی درحوزههای فعالیتشان، سازمانها و بنیادهای خیریه را در پیوند با بنیادگرایی یا متمایل به آنها میدانند. یک شیوهی قاطع در میان بنیادگرایان در آمریکای لاتین، جزایر کارائیب، و در اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند، تأسیس سازمانهای “مخالفِ سقط جنین” است. در عینحال، براساس گفتهی فعالان حقوق زنان، در مناطق تحت سلطهی سنتگرایی اسلامی، ایجاد سازمانهایی که برای سرپوش گذاشتن به اعمال غیرقانونی تشکیل شده باشد(۵)، خطِ مشی مهم این سنتگرایان است.
به نظر من آنها کسب مهارت کردهاند، و از واژگانی نظیر “جنسیت” که در دههی نود، بد تلقی میشد، استفاده میکنند؛ به خصوص پس از کنفرانس پکن، آنها چنین مفاهیمی را ماهرانه بکار میگیرند. همچنین حالا که آنها از کمکهای عظیم مالی و حمایت دولتهایی نظیر ایالات متحده امریکا برخوردارند، سلطه جوتر از پیش شدهاند. (سوزانا چیاروتی، آرژانتین)
اعمال کنترل بر سیاست عمومی
ارتباطِ بین بنیادگرایی مذهبی و حکومتها و در نتیجه، تأثیر آنان بر سیاست عمومی، امری پیچیده و دوطرفه است. این پیوند که یکی از فعالان حقوق زنان آن را “مذهبیسازی سیاست و سیاسی کردن مذهب” میخواند، غالبن به تضعیف قوانین میانجامد. به عنوان نمونه، در بنگلادش، سنتگرایان مذهبی فتواهایی را صادر کردهاند که موجب نقض قوانین دولتی و ازبین بردن چتر حمایتی ناشی از آنهاست. به همین نحو، طبق گزارش یکی از فعالان در اردوگاه پناهندگان سودانی در مصر، کلیسای کاتولیک از مکانیسمهای غیررسمی برای دادرسی حمایت میکند که برخلاف تعهدات بینالمللی دفاع از پناهندگان و معیارهای حقوق بشر برای زنان است.
حکومتها هم، تحت نفوذ بنیادگرایی مذهبی، ممکن است از قدرتِ سکولار خود برای تخریب یا تغییر سیاست عمومی به طوری استفاده کنند که هم برای زنان و هم برای سایر گروههای حاشیهای نظیر اقلیتهای قومی و مذهبی، بغایت تبعیضآمیز باشد. “لیتو اَتیینزا” که تا سال ۲۰۰۷ شهردار مانیل بود، همهی مراکز تنظیم خانواده را به خارج شهر منتقل کرد و تا حدی پیش رفت که سازمانهای غیردولتی را که به طور پنهانی به ارائه خدمات میپرداختند، مورد یورش و تهاجم قرارداد. پس از آن، زنان طبقهی کارگر را هم مجبور کردند که از هیچ نوع وسیله جلوگیری از بارداری، استفاده نکنند و هیچ سرویسی از سایر شهرها دریافت ننمایند.
نمونهی بارز دیگر، “لایحهی قانونی ضد پورنو۶″ است که اخیرن در اَندونزی تصویب شد که رفتوآمد زنان را بعد از ساعت هفت شب محدود میکند. مجازاتهای افراطی در پاکستان (که اکنون تا حدی ملغا شده)، برای رابطهی جنسی خارج از ازدواج رسمی که به احکام حد شرعی معروف است و نیز مجازات کیفری تحت تأثیر شریعت در نیجریهی شمالی از این دستهاند. در ایالات متحده آمریکا که هنوز هم، تلاش برای دستیابی به حق تولید مثل۷ برای زنان ادامه دارد، بنیادگرایان مذهبی توانستهاند در انتصاب مادامالعمر قضات فدرال، از جمله قضاتی که اخیرن به مقام دیوان عالی کشور رسیدهاند، اِعمال نفوذ کنند. به این قضات خاطرنشان میشود که بنیادگرایانِ مسیحی، در مقابل سقطِ جنین و حتی جلوگیری از بارداری ایستادگی میکنند.
جناح چپ توانست برای اولین بار در اروگوئه پیروزی دولتی بدست آورد. “فرنتو اَمپلیو” (حزب حاکم) تمایل به تصویب آزادی سقط جنین داشت. با این حال، کمی بعد از انتخابات، رئیس جمهور _ که یک پزشک سوسیالیست بود _ ملاقاتی برای صرف ناهار با اسقفها داشت و تنها چند روز پس از آن بود که او تهدید کرد، اگر پارلمان قانون سلامت جنسی را _که اجازه پایان دادن به بارداری بنا به درخواست زن را میدهد _ تصویب کند، او آن را وتو خواهد کرد. (لوسی گریدو، اروگوئه)
در حالی که قبلن “دخالت در زندگی خصوصی افراد جامعه معمول نبود” امروزه تقاضا بر این است که مذهب باید در عرصهی عمومی حاضر باشد. این بدان معنی است که لزومن نیازی نیست که برای مثال یک سیستم قضائی موازی بوجود آید یا مدارس جداگانهی مذهبی داشته باشیم. این یعنی تحت نفوذ گرفتن هر آنچه هویت مذهبی ایجاب میکند. اکنون دیگر احکام دینی تعیین میکند که چگونه باید با جوامع اقلیتها تا کرد. (پراگنا پَتل، انگلستان)
سنتگرایان مذهبی مانعی بر سرراه توسعهی مثبت هستند و از نفوذ خود برای تغییردادن قوانین و سیاستهای مثبتِ مصوبههای قبلی، بهره میگیرند. برای مثال، متعاقب کسب استقلال ازبکستان در دههی ۹۰، حداقل سن قانونی ازدواج از ۱۸ سال به ۱۷ سال تقلیل یافت، اقدامی که به یک اصل قانونی بینالمللی که قبلن در این کشور پذیرفته شده بود، آسیب زد. حتی اگر اقدامی برای تغییر قانون، ناموفق باشد، ممکن است در تغییر شیوهی نگرش و در عمل موفق باشد. برای نمونه، در سال ۲۰۰۷ ، یک حزب دست راستی افراطی بنام “مجمع خانوادههای لهستانی”، با حمایت حزب حاکم محافظهکار، اقدام به راهاندازی کارزاری برای تجدید نظر در قانون اساسی در خصوص “حق حیات از بدو لقاح” کرد. این کار میتوانست به طور مؤثر سقط جنین را تحت هر شرایط حتی وقتی که جان مادر در خطر باشد، قدغن کند. اگرچه این کار در سطح قانونی عقیم ماند، اما تعداد پزشکانی که به دلایل اخلاقی از این کار احتراز میکردند، رو به افزایش گذاشت.
تکثرگرایی و تحمل پذیری در معرض حمله
کنشگران حقوق زنان جوامع متفاوت، از تفرقهافکنی بنیادگرایان خبر میدهند. در آذربایجان جناحبندی بین مذهبیها و غیرمذهبیها تجربه میشود؛ در هندوستان تشدید تنش بین هندوها، مسلمانان و مسیحیان؛ و در پاکستان شکاف بین فرقهها. گزارشِ دو سوم فعالان حقوق زنان، حکایت از این دارد که بنیادگرایان، پیروان سایر مذاهب را هدف گرفتهاند و نیز گزارشهای متعددی از یورشهای بومی و منطقهای وجود دارد. اگر چه برخی بنیادگرایان مدعی فعالیت برای تکثرگرایی هستند، شواهد حاکی از “تمامیتخواهی و تحملناپذیری” آنهاست.
در سودان تحمیل یک سنتگرایی مذهبی بیگانه در کار است، اسلامی (وهابی، عربی و …) یا مسیحی (اونجلیستهای طرفدارصهیونیسم). این مسئله به ایجاد و رشد اختلافات، تحریک و تقویتِ جناحبندیها و اِعمال محدویت بر زنان منجر میشود، و مانعی برسر راهِ تعامل فرهنگی، مذهبی و ملی پدید میآورد، امری که قبلن در جامعه معمول نبود.(پاسخگوی تحقیق، سودان)
آنها به شما یاد میدهند که یهودیها بد هستند، مسیحیها هم همینطور؛ همگی کافرند. یک گسست در جامعه بوجود آمده. پیشترها کسی نمیپرسید تو زرتشتی هستی یا مسیحی؛ شیعه هستی یا سنی، یا هر چیز دیگر. اما حالا یکپارچگی جامعه از هم پاشیده. بیشتر افراد اقلیتهای کوچک مهاجرت کردهاند. کسانی که ماندهاند جرأت نمیکنند رک و بیپروا حرفِ خود را بزنند و پاکستانی بودن آنها، مدام زیر سؤال میرود. (فریدا شهید، پاکستان)
فعالان حقوق زنان از سراسر جهان متذکر میشوند که از وسعت فضاهای غیر مذهبی در جوامع، بویژه به علت یورش به نظام آموزشی که زیربنای یک واحد اجتماعی و تکثرگراست، کاسته شده است. برای نمونه، در نیجریه بنیادگرایان مذهبی سعی میکنند بنیاد “مدارس واحد” دولت مرکزی را سست کنند. این مدارس بخشی از تلاش دولت برای از بینبردن قطببندیهای قومی- مذهبی است که سهمیهای برای دانشآموزان همهی مناطق دارند.
نمازخانهی یکی از مدارس، توسط گروه خاصی از دختران، در ماه رمضان اشغال میشود تا سایر دختران مسلمان را تحت فشارقراردهند. به آنها گفته میشود، «شما دختران مسلمان بدی هستید» (پراگنا پتل، انگلستان)
رسوخ سنتگرایی مذهبی در نظام آموزشی، با هدف جذب نیرو و همین طور تضعیف تفکر انتقادی و جمعگرایانه صورت میگیرد. یکی از فعالان جوان توضیح میدهد که سنتگرایان به مدارس بیاعتمادند و آنرا محل بیبند و باری و جایی که زنان را مستقل بار میآورد، میدانند. «این واهمه باعث شده تا روحانیون سلفی (۸) دختران خود را محجبه کنند تا از یک سو آنها را به سوی نقش سنتیشان سوق دهند، و از دیگر سو آنها را به مثابه قربانیانی درچنگ آموزگاران غیرمذهبی که به آنها اندیشیدن میآموزند، جلوه دهند.» (پاسخگوی تحقیق، مراکش) تفسیر سنتگرایان از مذهب، تنها چیزی است که بسیاری از جوانان میدانند. بدون آنکه هیچ نظام اعتقادی دیگری برای جایگزین کردن داشته باشند. آنها هیچ تصوری از جامعهی خود قبل از نفوذ بنیادگرایی در ذهن ندارند. در چنین شرایطی یکی از فعالان حقوق زنان، یک نظام آموزش همگانی را روشی مؤثر در مقابله با تمامیتخواهی میداند؛ جایی که دانشآموزان از مذاهب و با پیشینههای متفاوت بتوانند در مدارسی یکسان، تحصیل کنند. امروزه دختران جوان بسیار منزویتر از نسل من بار میآیند. ما با ایدهی “مبارزه برای سیاهان (۹)” بزرگ شدیم، ما دوستان کارائیبی داشتیم. امروزه مردم حتی از میان آسیاییها هم دوستی ندارند، چه رسد به سایرین. نتیجه، داشتن ذهنیتی بسیار بسته و جهانبینی تنگنظرانه خواهد بود. (گیتا سگال، انگلستانهند)
ایجاد جو ترس و ارعاب
یکی از فعالان حقوق زنان، آنچه را که گروههای سنتگرا، در صدد بدست آوردن آن هستند، چنین بیان میکند، «آنها به تصاحب قدرت و کثرت نیازمندند تا به ایجاد رعب و وحشت ادامه دهند.» شدتِ عمل آنها امری فرا مرزی و نیز قابل انتقال است، نظیر حرکت “پُست- سوهارتو (۱۰)” در اندونزی که سنتگرایان مسیحی و مسلمان مشترکن به جذب نیروهای شبهنظامی برای اعزام به مناطق متعارض در کشور کردند. لحن و زبانی که بنیادگرایان مذهبی در یوگسلاوی سابق، هند، ایالات متحده آمریکا، فلسطین و اسرائیل بکار میبرند اغلب خونخواهانه و تحریککننده است که مردم را به غضب و انتقامجویی ترغیب میکند.
اتحادیه هندوهای افراطی (۱۱) در سال ۲۰۰۱، کارزار جمعآوری “امضاهای خونی” در دهلی را راه انداختند. یک نمایندهی مجلس، یک عضو برجستهی بی.جی.پی. (۱۲)، و نیز آر.اس.اس. (۱۳) با اعلان “مرگ تروریسم” دست به کار جمعآوری امضاها در مقیاسی وسیع زدند که افراد با خون خود امضا میکردند. کل اقدامات و سخنرانیهای آنها محرکِ خشونت و همسنگ دانستن میهنپرستی با خونخواهی بود. چهرهای اسلامی به تروریسم داده شده بود که با ارجاعات مداوم آنها به هویتِ دینی تروریستها، تقویت میشد. (پاسخگوی تحقیق، هندوستان)
شدت عمل بنیادگرایان مذهبی با هدف سرنگونی حکومتها و تضعیف دولت محلی و دول خارجی صورت میگیرد. بنا به اظهار کنشگران حقوق زنان، ایجاد رعب وتفرقه، بخصوص برای چندپاره کردن جامعه، دلسرد کردن معترضین و یا منتقدینِ برنامههای آنها و نهیب زدن به همپیمانانشان صورت میگیرد. طبق اظهارات ۵۰درصد از فعالان، ارعابِ مخالفین از طریق بکارگیری خشونت، استراتژی مشترک بنیادگرایان است. کنشگران حقوق زنان همهی مناطق، بنیادگرایی مذهبی را بیشتر در تضاد با پیروان همان مذهب که با آنها به لحاظ سیاسی مخالفند، میدانند تا پیروان سایر ادیان یا فرقههای دیگر همان دین. به بیانی دیگر، بنیادگرایان، بیشتر در پی سرکوبِ مخالفان سیاسی خود هستند تا مقابله با تنوع دینی.
اِعمال خشونت به مثابه استراتژی بنیادگرایان مذهبی نزدیک به ده درصد از فعالان حقوق زنان، تخریب محل کار خود یا به سرقت رفتن وسایلشان بدست سنتگرایان را تجربه کردهاند، روشی که بیشتر در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب معمول است. در عین حال خشونت فیزیکی بر علیه فعالان ـ بسته به میزان فعالیت آنان ـ در اروپای مرکزی و شرقی و آسیای مرکزی آمار بالایی دارد. در آمریکا از ایجاد حریق در کلینیکهایی که در آنها سقط جنین صورت میگیرد، گرفته تا پرتاب سنگ به وسائط نقلیهای سازمانی که برنامههای رسیدگی به دختربچهها در پاکستان را به عهده دارد، و نیز جلوگیری از امرار معاش و خنثا کردن ابتکار عمل فعالان حقوق زنان از جمله اقدامات خشونت آمیز و مرعوب کنندهی بنیادگرایان است. یکی از کنشگران، در بارهی چگونگی ممانعت از فعالیتِ سازمانی بنام “سنگرام” که اصولن برای رسیدگی به مشکلات زنان تنفروش در هند کار میکرد، چنین توضیح میدهد: فاحشهخانهها، هدف یک سلسله حملات وحشیانهی پلیس قرار گرفت. اِعمال نفوذ یک سازمان مسیحی اونجلیست، به نام “ریاستور اینترنشنال (۱۴)” مسبب آن بود. «در این حملات که تعصب مبلغین مذهبی و سبعیت جانیهای آدمکش را به خود داشت، به هیچکس رحم نکردند: دو دختر مدرسهای هم که برای دیدن خانوادههای خود رفته بودند در میان ۳۵ زن و دختر بازداشت شده بودند.» سنگرام برای آزادی زنان سالخورده و دو دختر مدرسهای پادرمیانی کرد _ افراد صغیر درگیر در فحشا به لحاظ قانونی هم میتوانستند خلاص شوند. بعدها شایع شد که منابع مالی این سازمان قطع شده که این موضوع نیز توسط سنگرام و نیز سفارت آمریکا در دهلی تکذیب شد … حقیقت امر این است که سازمان “ریاستور اینترنشنال” و همپالگیهای آنان از کار مراکزی نظیر سنگرام جلوگیری میکنند، مراکزی که به زحمت فضایی برای زنان روسپی باز میکنند تا آنها بتوانند در معیت هم، روشهایی برای حل مشکلات خود بیابند. از نظر سنگرام این حملات روش نامناسبی است که به دستگیریهای کور و خشونت فیزیکی می انجامد و باعث میشود، «این کار بیشتر زیرزمینی شود؛ لازم است کارهای اساسی و طولانی مدت اجتماعی صورت بگیرد… » (مینا سشو، هند)
روی آوردن زنان به عرصههای اجتماعی در گواتمالا، واکنش شدید بنیادگرایان را در پی داشته که به افزایش خشونت علیه زنان، هم در محیط خانه و در جامعه منجر شده است. استناد به رجولیت، برای قبولاندن سلطهی مردانه، یک فشار دائمی بر زنان است که با استناد به فتوای کلیساها صورت میپذیرد. (پاسخگوی تحقیق، گواتمالا)
زنان فعال در حوزهی حقوق زنان، اغلب با تهدید و رفتار اهانتآمیز در مکانهای عمومی مواجه میشوند. این اقدامات معمولن از تفکرات افراطی مذهبی نشأت میگیرد که نقش “طبیعی” یا “عادی” یا “صحیح” مرد یا زن را تعیین میکند. این، یعنی حضور دائمی بنیادگرایی مذهبی در زندگی روزمرهی مردم. (پاسخگوی تحقیق، سوئد)
خشونت لفظی و توهین به فعالان حقوق زنان توسط سنتگرایان مذهبی بخشی از تجربهی مشترک نزدیک به ۵۰ درصد از آنان است، که یا خود شاهد آن بودهاند یا از همقطاران خود در این باره شنیدهاند. برای مثال در سال ۱۹۹۳ وقتی گروهی از زنان خواستار اصلاحات در قوانین خانواده در مراکش شدند، بنیادگرایان که شدیدن مخالف توسعهی حقوق زنان در خانواده بودند، لیستی از اسامی فعالین این کمپین را منتشر و خاطرنشان کردند که «همهی مؤمنین و مسلمانان واقعی باید به فتوای صادره علیه آنان عمل کنند.» در مراسم نماز جمعه در مساجد اعلام کردند که این “زنان هرزه” هدایت توطئهای را برعلیه هویت اسلامی در مراکش راهاندازی کردهاند و جامعه باید از چنین عناصردشمن، پاکسازی شود. (پاسخگوی تحقیق، مراکش)
برچسب زدن به افراد، جزو خشونت لفظی و امری مشترک در میان مذاهب مختلف است و ۴۵ درصد از فعالان حقوق زنان، اشکال مختلف آن را به خود دیدهاند. الفاظ و عناوین بکار رفته در میان مذاهب مختلف فرق میکند. اطلاق لفظِ “ملحد” یا “بیدین” به کنشگران حقوق زنان در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب و نیزآسیای جنوبشرقی، شرق آسیا، اروپای غربی، آمریکای شمالی، استرالیا و نیوزیلند مرسوم است. منتقدینِ بنیادگرایان کاتولیک این را به طور مداوم گزارش میکنند. انگ خوردن با الفاظی نظیر مسلمان هند و مسیحی “مرتد” یا زن، دختر، همسر “بد” را فعالین حقوق زنان در آسیای جنوبشرقی و شرق آسیا و اطراف اقیانوس آرام، بسیار تجربه میکنند. بنیادگرایان مذهبی در آمریکای لاتین و جزایر کارائیب، اروپای شرقی و مرکزی و آسیای مرکزی معمولن برای ابراز تنفر خود از همجنسگرایی، و بیاعتبار کردن یا ترساندن فعالان، به آنها برچسب “همجنسباز” میزنند. این در حالی است که در جوامع مسلمان، واژههایی نظیر “غربی” یا “سکولار” از انگهای معمول به شمار میرود.
فعالان حقوق زنان بین ردههای سنی ۳۰ تا ۴۴ ساله ، عمومن در معرض بیشترین انواع خشونت نسبت به افراد زیر ۳۰ سال یا بالای ۴۵ سال هستند. احتمالن، این بازتاب میزان بالای کار حقوقی آنان است که کنشگران حقوق زنان را در اوج فعالیتهای خود، با واکنشهای خشونتآمیز سنتگرایان مذهبی روبرو میکند.
هدفهای شدتِعمل بنیادگرایان مذهبی
هدف گرفتن زنان، بسیار گسترده و امری متداول در میان همهی انواع بنیاگرایی مذهبی است. یافتههای تحقیق، تفاوت عمدهای را در مناطق و مذاهب مختلف نشان نمیدهد. ۷۷ درصد از فعالان میگویند که زنان در کل، بطور مکرر و یا گاهن آماج حملات فیزیکی یا لفظی قرار میگیرند. مخلص کلام اینکه زنان، صرفن بخاطر زن بودنشان دستخوش خشونت بنیادگران هستند.
کشور هندوستان، به هنگام نسلکشی هولناک سال ۲۰۰۲ در گجرات، که بدست نیروهای بنیادگرایان هندوتوا (۱۵) با همراهی دولت حاکم وقت صورت گرفت شاهد سبعانهترین شکل حملات به زنان و دختران مسلمان بشکل تجاوز، سوزاندن و انواع سوءاستفادهها بود. این واقعه در کل، به کاهش تحرک و پویایی زنان و افزایش کنترل مردانه برای حفظ امنیت و ناموس آنها انجامیده است. (پاسخگوی تحقیق، هندوستان)
با این وجود، تنها زنان نیستند که هدف حملات فیزیک و لفظی قرار میگیرند. این پژوهش نشان میدهد که فعالان حقوق بشر هم، به همان اندازه مورد هدف بنیادگرایی مذهبی هستند. ۷۷ درصد از فعالان حقوق زنان به این موضوع اذعان داشته و بیش از نیمی از آنان، مدافعان صلح را نیز آماج حملات آنان میدانند.
علاوه بر اِعمال فشار طاقتفرسا که کل جوامع، بطور روزمره با آن رو در رو هستند، خشونتِ برخی از بنیادگرایان مذهبی بسیار افراطی، شامل حال افرادی میشود که دیدگاههای مخالف را انعکاس میدهند. گزارش یک سوم فعالان حقوق زنان نشان میدهد که روشنفکران، روزنامهنگاران، افراد سکولار و غیرمذهبی هدفِ حملات مکرر قرار میگیرند. برای نمونه میتوان از قتل یک فیلمساز آلمانی بنام “تئو وانگوگ” در سال ۲۰۰۴ نام برد که اقدام به تهیه فیلمی از خشونت خانگی در یک خانواده مهاجر مراکشی کرده بود؛ و یا قتل یک قاضی پاکستانی که توانسته بود پروندهای بسیار جنجالبرانگیز را از اتهام توهین به مقدسات مبرا کند. چنین شدت عملی که در جامعه انعکاس فوقالعادهای مییابد، با این هدف صورت میگیرد تا “درس عبرتی” برای دیگران باشد. در مناقشه الجزایر در دههی ۹۰ میلادی، سنتگرایان افراطی به طور سازمانیافته اقدام به قتل روشنفکران، ژورنالیستها و هنرمندان مشهور کردند تا صدای مخالفین را خفه و جوی مملو از رعب و دلسردی بر جامعه حاکم کنند.
یک سازمان هندو، کسانی را که به بیان افکار خود میپردازند، مجازات میکند. خبری شنیدم مبنی بر این که یک استاد دانشگاه که اشعار خود را در دانشکده میخوانده، مورد حمله اعضای این سازمان قرار گرفت. آنها ناگهان وارد شده و به روی او رنگ سیاه پاشیده بودند. این مجازات بدی برای وی بود. (پاسخگوی تحقیق، هند)
بنا به اظهار ۵۹ درصد از فعالان حقوق زنان، افراد همجنسگرا و گروههای مدافع حقوق آنان، غالبا مورد هدف بنیادگرایان هستند. آنها گاهی به مثابه مخالفان سیاسی، ولی در اغلب موارد سپربلایی هستند که دلمشغولی و وسواس بنیادگرایان را در مورد روابط بین دو جنس مخالف و الگوی نابهنجار خانواده نشان میدهد. مطابق گفته ی ۴۶ درصد از کنشگران حقوق زنان، افرادی که عمومن به هنجارهای رفتاری سنتگرایان اهمیت نمیدهند، معمولن در معرض رفتار خشونتآمیز جسمی و لفظی قرار میگیرند. بیشترین مثالها، مرتبط با عدم تطبیق با نقشهای اجتماعی، بویژه نقشهای جنسیتی مورد نظر آنان است: زنانی که در رهبری مسائل خانوادگی نقش دارند، در طرز لباس پوشیدن یا مسائل اخلاقی از موازین آنها تبعیت نمیکنند، در حیات اجتماعی مشارکت دارند و حتی پدرانی که مشوق تحصیل و اشتغال دختران خود هستند.
پیریزی جنبشهای فراگیرتر برای مقاومت
بنیادگرایی مذهبی بسته به شرایطی که در آن پدیدار میشود، اشکال متنوعی مییابد، اما این گوناگونی تحتالشعاع ویژگیهای درونی، استراتژی و شدت برخورد همسان آنان قرار میگیرد. تجارب فعالان حقوق زنان نیز در کل مناطق و مذاهب، نشانگر افزایش تأثیرات ناشی از فعالیتهای آنها، به شیوههایی بسیار مشابه هم هست.
در حالی که اقدامات بنیادگرایی پیامدهای منفی خاصی برای زنان داشته است، اما ضربات گستردهی آن بر توسعهی جوامع و حقوق بشر، نباید دستِ کم گرفته شود. این نیرو، تهدیدی برای دموکراسی و تکثرگرایی، و بر علیه اقشار تهیدست و گروههای به حاشیه رانده شدهی جامعه است. آنها مدافعان حقوق بشر را مدام مورد تعرض قرار میدهند و عرصه را بر تنوع آرا، دگراندیشی و اقدامات ترقیخواهانه تنگ میکنند. بنابر این، بنیادگرایی نه تنها سدی عظیم بر سر راه حقوق زنان محسوب میشود، بلکه یک نیروی سیاسی است که در سطح جهانی قدرت میگیرد و مقابله با آن واکنشی هماهنگ، یکپارچه، استوار و چند وجهی را ایجاب میکند.
در پژوهش اَوید، آنچه برای مقابله با بنیادگرایی مذهبی بسیار ضروری تشخیص داده شد، تشریک مساعی گسترده و جهانی برای یافتن راه چارههای مؤثر در قبال این معضل است. چنین اقدامی، علاوه بر حضور همهی فعالان حقوق زنان از جوامع گوناگون، اقدام طیف وسیعی از مدافعان حقوق بشر و حامیان ترقی و توسعه را نیز میطلبد. هم چنانکه یکی از فعالان حقوق زنان میگوید، «اگر به مردم اجازه اندیشیدن داده نشود، نمیتوان یک دموکراسی دوامپذیر داشت. چرا که در این صورت ما هویتی از آن خود نخواهیم داشت، خود را به چیزی متعلق نخواهیم دانست، حق انتخاب نخواهیم داشت، افراد مستقلی نخواهیم بود. بنابر این اعتبار و ارزشی هم نخواهیم داشت.» (پاسخگوی تحقیق، نیجریه)
استراتژی و دستور کار بنیادگرایان، بهمیزان زیاد برای مقابله با دستاوردهای جهانی حقوق زنان، حقوق بشر و تساوی بود، این ممکن است نشانهای از غیظ و غضب آنان باشد، اما ناشی از ضعف آنها نیز هست. نمونههای بسیاری از دستاوردهای حقوقی در مقابل بنیادگرایی وجود دارد و تلاش ما میتواند نقاط قوت این اقدامات را نشان دهد. فعالیتهای سازمانهای زنان در بسیاری از جوامع و در میان بسیاری مذاهب، جهتگیری فراملیتی و برنامهریزی شبکهای آن را نشان میدهد. تکیه بر تجارب و مسؤولیتهای مشترک در رابطه با این موضوع، ضرورت ایجاد جنبشهایی گستردهتر برای مقابله با بنیادگرایی مذهبی و مقاومت در برابر آن را آشکار میکند.
Tags: آوید, انتشارات ولوم, بنیادگرایی, جنبش زنان