مراکش: انتشار کتاب جدید زکیه سلیم، فمینیسم و اسلام: حقوق بشر و احکام شریعت

ولوم: مصاحبه جدلیه با زکیه سلیم درباره کتاب جدیدش

زکیه سلیم

جدلیه: انگیزه‏ شما از نوشتن این کتاب چه بود؟
زکیه سلیم: در این زمانه‏ی بحرانی شورش‌های فراگیر و تغییرات سیاسی در خاور میانه، بسیار سودمند است که فضای بحثی که توسط گروه‌های فعال حقوق زنان باز شده بود، بازنگری شود. کتاب من نشان می‏دهد که چگونه دو دهه نزاع بر سر گسترش حوزه‌های بیان و حقوق، منجر به تغییرات چشمگیری در هر دو حوزه‏ فمینیسم و اسلام‏گرایی در مراکش شده است.
علاقه‌ی من به ثبت این تغییرات، با درگیر شدن خودم در جنبش فمینیستی طی دهه‏ی ۱۹۹۰، شروع شد. می‌خواستم درباره‏ فمینیسم در مراکش، با توجه به فقدان مطالعه درباره‏ این جنبش، و با وجود تاثیر عمده‏ای که بر جریان فمینیسم در افریقای شمالی و خاور میانه داشت، و موفقیت‌های بزرگی که در سطح سیاست‌گذاری‌های جنسیتی دولت کسب کرده بود، بنویسم.

ولی خیلی زود متوجه شدم که نوشتن تاریخچه‌ی این جنبش، مستلزم بازنگری، نه تنها در ارتباط این جنبش با دولت و متحدانش در خارج از مرزهای کشور، که بازنگری در مسیر حرکت آن در پرتو تاثیرات رو به رشد زنان اسلام‏گرا در عرصه‌های عمومی فمینیسم و تعاریف حقوق بشر زنان نیز هست. کتاب “فمینیسم و اسلام: حقوق بشر و احکام شریعت در مراکش” رویکرد دوگانه‌ای را که بر قطبی کردن جنبش‌های زنان در راستای مرزهای مذهبی و سکولار تاکید دارد، به چالش می‌کشد. در عوض، این کتاب آنچه را که من مسیرهای در هم تنیده‏ این جنبش‌ها می‌نامم، می‌کاود. منظور این است که دریابیم چگونه از یک سو جنبش فمینیستی توسط فعالیت‌های زنان اسلام‌گرا هم توانمند و هم محدود شده است، و از دیگر سو، به معنای کاوش در عرصه‌هایی است که فمینیسم درون آن‌ها فعالیت خود را شکل بخشیده است.
چگونه می‌توان مسیرهای در هم تنیده‏ این جنبش‌ها را طی بحران‌های دو دهه‏ گذشته درک کرد؟ من مفهوم “لحظه حساس جنبش” را ابداع کردم تا به کمک آن به تحلیل آن دسته از احتمالات تاریخی بپردازم که به تقابل این جنبش‌ها انجامید. نشان دادم که چگونه جنبش‏های زنان به شکل‏گیری دهه‏ های تعدیل ساختاری (۱۹۸۰) و آزادسازی دولتی (۱۹۹۰)، همچنین اصلاحات نئولیبرالی پس از یازدهم سپتامبر که با “جنگ علیه تروریسم” آغاز شد، منجر شد.
جدلیه: کتاب به چه عناوین، مطالب، و مقالاتی ارجاع داده است؟
زکیه سلیم: ساختار فصل‌های اصلی کتاب من پیرامون سه ” لحظه حساس جنبش” شکل گرفته است. نخستین “لحظه حساس جنبش”، کمپین یک میلیون امضاء در سال ۱۹۹۲ بود که توسط گروه‌های فمینیستی، و به منظور اعمال فشار بر دولت برای تصویب کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (CEDAW)، و اصلاح قانون خانواده بر اساس احکام شریعت، تاسیس شد. دومین “لحظه حساس جنبش”، ائتلاف مارس ۲۰۰۰ اسلام‌گرایان در کازابلانکا بود که برای مخالفت با طرح دولتی برای سکولاریزه کردن قانون خانواده شکل گرفت، و سومین “لحظه حساس جنبش”، بمب‌گذاری ماه مِه ۲۰۰۳ در کازابلانکا توسط گروه‌های اسلام‌گرای افراطی بود. من با نشان دادن این سه “لحظه حساس جنبش،” هم حوزه‏های روش‏شناختی و هم نظری را در رشته‌های مختلف علمی به کار گرفتم. از جمله‏ی این حوزه‏ها می‏توان به نظریه‏ی فمینیستی، مطالعات جنسیتی، نظریه‏ جنبش‏های اجتماعی، و جامعه‏ شناسی سیاسی و مطالعات جهانی‏ سازی اشاره کرد.
تلاش عمده‌ی من در نظریه‏ جنبش‌های اجتماعی و فمینیستی عبارت است از به چالش کشیدن طبقه‏ بندی‌های رایجی که اسلام‌گرایی را در برابر فمینیسم قرار می‏دهد، که این را با نشان دادن تنگناهای این جنبش‌ها و راه‌هایی که منجر به تعامل سازنده بین این گروه‌ها و همچنین تغییر آن‌ها شده، بیان کردم. این تغییرات را “فمینیستی شدن” گروه‌های اسلام‌گرا و “اسلامی شدن” گروه‌های فمینیستی نامیدم. همچنین نظریات گذار دولتی به نئولیبرالیسم را با نشان دادن اهمیت جنسیت و جنبش‌های زنان در این گذار، به کارگرفتم. گفتمان جنگ و تروریسم پس از یازدهم سپتامبر، دامنه‏ی علایق من را به موضوع پویایی جنسیتی در روابط بین‌المللی رساند. من برخلاف تصور رایجی که زنان را قربانیان اصلی جنگ می‌داند، نشان دادم که چگونه زنان مراکشی “جنگ علیه تروریسم” را تبدیل به پایگاهی برای دستاوردهای سیاسی خود کرده‌اند.
تمرکز بر فصل مشترک فمینیسم و اسلام در تحلیلی که انجام دادم، همچنین این امکان را برای من فراهم ساخت تا با نگاهی انتقادی شکاف‌های موجود در نظریه‏‏ی لیبرال-فمنیسم را مجددن ارزیابی کنم. نظریه‏ ای که عمدتن به زنان مسلمان بیشتر به عنوان ابژه‏ گفتمان لیبرالیسم می‎نگریست تا عواملی که در شکل‌گیری سیاست‌های دولت و بحث‌های عمومی درباره‌ی حقوق زنان نقش داشتند. من در این کتاب استدلال کرده ‏ام که جریان اصلی نظریه‌ی فمینیستی باید با فرضیات مدرنیستی سازگار باشد و جنبش‌های زنان در خاورمیانه را فراتر از دوقطبی فمینیسم به عنوان یک حرکت رو به جلو و اسلام‌گرایی به عنوان یک حرکت ارتجاعی ببیند. همین‏طور در مورد نظریه‏ جنبش اجتماعی که جنبش‌های زنان را یک دوقطبیِ گروه‌های فمینیستی پیشرو در مقابل گروه‌های زنان محافظه‌کار یا دست راستی معرفی می‏کند. بنابراین، با تمرکز بر اختلافات و تنش‌های موجود بین طبقه‌بندی‌های رایج جهانی راجع به مقولات توسعه و حقوق، و جایگزین‌های محدود به توان سیاسی و فرهنگی مناطق خاص ارائه شده‌اند، تلاش کرده‌ام نشان دهم که چگونه جهان و منطقه به صورت دوجانبه‌ای بر یکدیگر تاثیرگذارند.
جدلیه: چگونه این کارتان را به تحقیقات و نوشته‌های پیشین‌تان مرتبط یا از آن‌ها متمایز می‌کنید؟
زکیه سلیم: بیشتر تحقیقات انجام شده بر روی فعالیت زنان در خاور میانه، یا نهادهای فمینیستی و اسلام‌گرا را به طور مجزا بررسی کرده‌اند، یا آن‌ها را با یکدیگر مقایسه‌ کرده‌اند، و یا آن‌ها را در راستای طیفی از عقاید می‎بینند. کتاب من این فرضیات ثابت را کنار گذاشته تا پویایی تعامل و تغییرات پیرامون این جنبش‌ها را نشان دهد. به علاوه، تمرکز تحلیل بر این فصل مشترک‌ها و تفاوت‏های احتمالی، مستلزم یک تغییر روش‏شناختی است، تا بتوان به طریقی این فصل مشترک‌ها را در دسترس پژوهش‌های علمی گذاشت. من با نشان دادن سه “لحظه حساس جنبش”، اقدامی روش‏شناختی و نظری در مطالعه‌ی جنسیت و جنبش‌های اجتماعی انجام دادم. من به عنوان یک محقق فمینیست در این پروژه‏ی سیاسی، ناگزیر از این تغییر روش ‏شناختی بودم.
در تحقیق من همچنین دغدغه‌های یک فعال زنان درباره‏ی تجزیه و چند دستگی میان گروه‌های زنان حاکم است. چند دستگی‏هایی که همان‏گونه که من نشان داده‌ام، تنها به سود قدرت طبقه‏ی حاکم، و نیروهای حامی نولیبرال/نوشرق‏شناس و نفت محورِ “جنگ علیه تروریسم” است.
جدلیه: امیدوارید چه کسانی این کتاب را بخوانند، و انتظار دارید کتابتان چه تاثیری داشته باشد؟
زکیه سلیم: در جریان قیام مردم مصر، دانش‌جویانم سوال روشنگرانه‏ای از من می‌پرسیدند: این همه زن از کجا آمده‌اند؟ آن‌ها از دیدن این حجم عظیم مشارکت زنان در هر دو قیام مردم تونس و مصر، بسیار هیجان‌زده بودند. البته یافتن منشأ سوال آنان زیاد مشکل نیست، ولی نشان دادن تاریخ مشارکت زنان در تعیین سیاست‌های معترضان در شمال افریقا و خاورمیانه، بسیار مهم است. کتاب من بخشی از این تاریخ را عرضه کرده است. این کتاب دقیقن به خاطر زمان انتشارش با اقبال خوبی مواجه شده است، ولی نیازی واقعی به مطالعات جدی قومی و نژادی درباره‏ی افریقای شمالی دلیل دیگر این اقبال است. به هر حال، من معتقدم که کتاب من مورد علاقه‏ی فراوان نه تنها محققان و دانش‏جویانی که بر روی مسایل خاورمیانه کار می‌کنند، قرار خواهد گرفت، بلکه هر کسی که می‏خواهد وقایع جاری را از دریچه‎ی پویایی جنسیتی، موقعیت مذهب، رسانه و ارتباطات، و همچنین اثرات سازماندهی سیاسی، درک کند.
جدلیه: در حال حاضر بر روی چه پروژه‏های دیگری کار می‏کنید؟
زکیه سلیم: همچنان که وقایع پیشرو در کل خاورمیانه و شمال افریقا گسترش پیدا می‌کند، محیط‌های آکادمیک نیز دست و پنجه نرم کردن با ظهور ناگهانی آن‌چه را که قیام جوانان عرب نام گرفته، آغاز کرده‏ اند. قطعن علاقه‏ی من به مساله‏ جوانان با وقوع خیزش‏های اخیر فزونی یافت، ولی پیش از آن نیز این مساله مورد توجه من بود. تحقیق فعلی من درباره‏ جوانان، به عنوان یک موضوع جدید جالب توجه در خاورمیانه، با مطالعه‎ام راجع به “طرح مشارکت خاورمیانه-MEPI” آغاز شد. در مقاله‌ای با عنوان “تامین امنیت بازار، صلح در جامعه‏ مدنی، توانمندسازی زنان” (۲۰۱۰، انتشار مجدد در ۲۰۱۱)، چارچوب این پروژه را مشخص کردم. در آن مقاله ارتباط منافع ایالات متحده را با برقراری صلح در یک بدنه‏ی اجتماعی خشن فرض شده، از طریق حکومت جهانی، سرمایه‏ی جهانی، و حکومتی شدن اصلاحات محلی نشان دادم. در این شبکه، موضوع تحقیق تازه‌ام را با تمرکز دوباره بر خود جوانان تعیین کردم و عرصه‏ های خصوصی و فضاهای عمومی‏ جدیدی که خواسته‏ های آنان برای تغییرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در آن شکل گرفته است. این فضاها از اشکال پایدار اعتراضات اجتماعی-اقتصادی گرفته تا انجمن‌های محلی و استفاده از رسانه‎های جدید (نشریات مجازی، وبلاگ‌ها، یوتیوب، توییتر، فیس‏بوک)، و همچنین شیوه‌های منحصر به فرد بیان سیاسی در میان ضدفرهنگ‌های آلترناتیو و شهری (مانند موسیقی هیپ هاپ و رپ، که در مقاله‌ای با عنوان “Rapping the Revolution” به آن پرداخته‌ام) را در برمی‏گیرد. مقاله‏ی دیگر من با عنوان “من رای می‏دهم، من آواز می‏خوانم: منظره‏ی جدید شهری در مراکش”، که در دانشگاه نیویورک ارائه کردم (اکتبر ۲۰۱۰)، بر تحقیقات جدید من در زمینه‏ مسایل قومی-نژادی تکیه دارد. این مقاله چگونگی روی کار آمدن فرهنگ، تمایلات شهری، وابستگی‌های بین نسلی، و سیاست‌های هویتی را در بوته‏ آزمایش می‏گذارد. به عنوان مثال در مراکش، جنبش پرتحرک زنان فضای پرهیاهویی را گشوده که در آن رپرهای جوان خود را به کمک موسیقی بیان می‌کنند.

گزیده‌هایی از کتاب فمینیسم و اسلام: حقوق بشر و احکام شریعت در مراکش
]از مقدمه[
کمپین یک ملیون امضا اولین فراخوان عمومی گروه‏های فمنیستی علیه قانون خانواده در مراکش (مدونه) بود. هدف این کمپین، جمع‏ آوری یک میلیون امضا به منظور اعمال فشار بر دولت برای اصلاح قانون خانواده و تصویب کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان، CEDAW، بود. همان‏گونه که خواهیم دید این کمپین یک رویداد حساس در تلاقی حوادث اصلاحات قانون اساسی، تغییرات زیربنایی و فراخوانی جهانی برای کنفرانس قریب‏ الوقوع پکن در سال ۱۹۹۵ به شمار می‏رفت. این کمپین، به دلیل تاثیری که بر دامن زدن به تحرکات برون مرزی داشت، هنوز هم یک نقطه‏ شروع در تحلیل‌های پیرامون ظهور لیبرال-فمینیسم در آفریقای شمالی به شمار می‏رود. در حقیقت کمپین اثرات گسترده‎ای حتی خارج از حوزه‏ی سیاست‏های آفریقای شمالی داشت و هنوز هم الهام بخش فعالان فمینیست در سرتاسر جهان اسلام است.
برخلاف اکثر رویکردهای موجود برای درک کمپین یک میلیون امضا، من این کمپین را لحظه تولد هر دو جنبش زنان فمینیست و اسلام‏گرا در مراکش می‏دانم. برای نشان دادن تاثیر کمپین بر نه تنها فعالان فمینیست در مراکش، بلکه همچنین بر عاملیت زنان اسلام‏گرا به عنوان یک نیروی تغییر در اسلام سیاسی، من آن را یک "لحظه حساس جنبش" معرفی می‏کنم.
...
موفقیت جنبش فمنیستی در اثرگذاری بر سیاست‏های جنسیتی دولت پس از فراخوان کمپین-تصویب دولتی کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان- زنان اسلام‌گرا را ترغیب کرد تا نسبت به موقعیت حاشیه‏ای خود درون جنبش‏های اسلام‏گرایان واکنش نشان دهند و خواهان تثبیت موقعیت خود به عنوان زنانی با تمامی حقوقشان به جای این که اعضایی ساده درون نهادهای مردسالار، باشند.
]از فصل ۱[
گرچه جریان اصلی "علما" لزومن به سیاست‌های اسلام‏گرایان وفادار نبود، ولی در مورد به حاشیه رفتن سیاسی، تنزل نمایندگان‏شان و همچنین خاموش شدن صدایشان در فضاهای سیاسی، نگرانی مشترکی با اسلام‏گرایان داشتند. آن‏ها همچنین نگرانی مشترکی پیرامون سکولاریزه شدن و مدرن شدن مراکز دولتی یا به قول ابو لوقد مسمومیت غربی (غربزدگی) داشتند که به معنای ازخودبیگانگی یا از دست دادن هویت است. هر دو گروه، قانون خانواده (مدونه) را آخرین پناهگاه شریعت اسلامی می‏دانستند که از مداخلات قوانین دولتی در امان مانده بود. به علاوه هر دو گروه در پیشرفت جنبش فمنیستی، فرصت‏های از دست رفته‏ی خود را می‏دیدند؛ فرصت‌هایی که برای تعیین جایگاه خود در یک سیستم سیاسی متمرکز و همچنین برای انجام مذاکرات اطمینان بخش با دولت درباره‏ی اعتراضات و مطالبات‏شان از دست داده بودند. جنسیت تبدیل به عرصه‏ی مهم فعالیت علما برای کنترل تغییرات اجتماعی و همچنین مهم‏ترین نقطه‏ دسترسی آن‌ها به دولت شد.
]از فصل ۲[
برای درک اهمیت موقعیت جنبش فمینیستی در اسلام مدرن شده، باید به خاطر بسپاریم که اسلام‌گراها گفتمان "اسلامی کردن مدرنیته" را مطرح کرده‌اند. طرح این گفتمان می‌تواند شریعت اسلامی را به عنوان پایه‎‎ای برای تنظیم و کنترل زندگی مدرن به خط مقدم بازگرداند. در میان مرزهای این دو گفتمان مدرنیته و اسلام است که هردوی این گروه‌ها کمپین‌هایشان را حول اصلاح قانون خانواده سازمان‏دهی می‌کنند.
...
بیشتر مطالعات انجام شده درباره‏ی کمپین یک میلیون امضاء بر روی واکنش جامعه‏ی مردان اسلام‌گرا تمرکز دارد. از نظر آنان، گروه‌های فمنیستی بازنده به حساب می‌آیند، به دلیل این‌که رهبری مردان اسلام‏گرا و علما بسیج قدرتمندی را شکل داده‌است. من در این‌جا می‏خواهم استدلالی برخلاف این ادعا معرفی کنم که نشان می‌دهد تا چه حد این واکنش تحت تاثیر فعالان جوان حوزه‏ی زنان درون سازمان‌های اسلام‏گرایان بوده است. بر خلاف تحقیقات گذشته، من تصمیم دارم موقعیت زنان اسلام‌گرا را موقعیتی مرکزی نشان دهم. چرا که آنان نمایندگانی بودند که در مطبوعات اسلام‌گرایان، انجمن‌ها، و به طور کلی در جامعه به جنجال‌ها دامن می‌زدند، و بسیاری از موسسات دولتی و غیردولتی را احاطه کرده بودند.
...
این تمایل به افزایش رهبری زنان درون سازمان‌های اسلام‏گرایان حاصل عوامل گوناگونی است . مهم‌ترین عامل به تقسیم‏بندی فضاها و وظایف تحت نظارت این نهادها و همچنین تلاش برای جذب بیش‏تر زنان به سیاست‎های اسلام‌گرایان ارتباط دارد. اما به طور کلی، این گفتمان نشان دهندۀ پویایی درونی تغییرات در حال وقوع در گروه‌های برجسته‏ی اسلام‌گرا در سال‌های ۱۹۸۰ است، که این تغییرات خود نتیجه‏ افزایش نفوذ زنان در این نهادها بوده است. افرادی که من با آن‌ها مصاحبه کردم، این فرآیند را "انتقاد از خود" یا "تجدید نظر" (مراجعت) تعریف می‌کردند. فرآیندی که متضمن ارزیابی روشنفکران اسلام‌گرای موافق و مخالف با جنبش آنان است و همچنین نشان دهندۀ این است که این جنبش‏ها تا چه حد قابلیت‎های زنان را در خود جاداده و یا آن را نادیده گرفته‌اند.
...
هدف این فصل توصیف تعاملات جنبش‌های زنان فمینیست و اسلام‌گرا، در بستر فراخوان عمومی کمپین فمینیستی است. من نشان داده‌ام که چگونه این "لحظه حساس جنبش" محرک زنان اسلام‌گرا شده تا به آرامی درگیر گفتمان حقوق زنان شوند، جایگاه خود را در میان جنبش‌های بین‌المللی زنان بیابند، و مطالبات مشخصی را درباره‏ فرصت‌های برابر در رهبری گروه‌های اسلام‏گرا مطرح کنند. همچنین اثرات فعالیت گروه‌های زنان اسلام‌گرا بر تبدیل مساله‏ی حقوق زنان به اولویت فعالیت‌های اسلام‏گرایان را بررسی کرده‌ام. من این تغییرات را با چالش‎ها و بغرنجی‌های لیبرالیسم دولتی مرتبط دانستم، که طی آن زنان هر دو طرف فمینیستی و اسلام‎گرا در حاشیه‏ی بحث‌های سیاسی در حال وقوع در میان روشنفکران سیاسی نگه داشته می‎شدند. در بخش بعدی، به منظور بازتعریف فضای اتوریته‏ مذهبی و سیاسی در این چالش‎ها، بر اهمیت فعالیت‌های زنان فمینیست و اسلام‌گرا تاکید خواهم کرد.
]از فصل ۳[
ائتلاف مارس ۲۰۰۰ اسلام‏گرایان، حقیقتن نقطه‏ آغاز ورود زنان اسلام‌گرا به حوزه‏ رسمی سیاسی بود. من این ائتلاف را یک "لحظه حساس جنبش" می‏دانم، چرا که هم‏زمان تنش‌های مربوط به تناوب سیاسی را و نیز چارچوب جدیدی را که جنبش فمینیستی باید در آن وارد عمل می‎شد، درگیر کرد. در این فصل، نشان خواهم داد که چگونه این جنبش در تماس با گفتمان اسلام‌گرایانه‌ی "هویت" و سیاست‌های مردمی تغییر شکل داده است. من عبارت "اسلامی کردن" را ابداع کردم تا روش‏های گوناگونی را بررسی کنم که گروه‌های فمینیستی به کار گرفتند تا در پی ائتلاف کازابلانکا، برای فمینیسم کسب اعتبار کنند. این ائتلاف نقطه‏ عطف صریحی در تعامل بین این دو جنبش بود، چرا که دستاورد‌های گروه‌های فمینیستی در چالش تازه در تناوب سیاسی را نقض می‌کرد.
...
ذکر این نکته مهم است که ملاقات‌های من با فعالان فمینیست تنها یک ماه پس از حمله‏ی کازابلانکا در مه ۲۰۰۳ اتفاق افتاد، واقعه‎ای که خشم و بی اعتمادی شدیدی را در میان مردم مراکش و به خصوص گروه‌های فمینیستی به وجود آورد. حجم نا امیدی که در طول ملاقات‌های من با گروه‌های فمینیستی بیان می‏شد، طاقت‏ فرسا بود. آنها‌ بیش از همه راجع به میزان تاثیر سازمان‌دهی فمینیست‌ها در دوره‏ی بحرانی افزایش قدرت سیاسی اسلام‌گرایان و آن‌چه که نزدیکی کوتاه‎مدت دولت با اسلام‌گرایان نامیده می‏شد، تردید نشان می‌دادند. آن‌ها گمان می‌کردند که بار دیگر خواسته‌های زنان قربانی خواهد شد. مبحث انتخاب فردی نیز، به خصوص تحت تاثیر مفهوم «استفادۀ ابزاری» زنان توسط جنبش اسلام‌گرایان، زیر سوال بود.
]از فصل چهارم[
همان گونه که از این توضیحات مشخص است، جنگ علیه تروریسم به صورت یک بسته‏ی اصلاحات نولیبرالی تحویل داده شد، مانند آن‌چه در MEPI، مجمعی برای آینده (the Forum for the Future)، و توافقات تجارت آزاد دوجانبه صورت گرفت. این پروژه‌ها به یکدیگر مرتبطند. من در جای دیگری استدلال کرده‌ام که نولیبرالیسم، به عنوان یک برنامه‏ی اقتصادی، به "جنگ علیه تروریسم" به عنوان تکنیکی برای برقرای نظم و کنترل نیاز دارد. و این تکنیک را از طریق ایجاد شرم و تحقیر، تبعیض نژادی، و در عین حال از طریق تحریک اختلافات داخلی، همان‏طور که در مورد عراق نیز نشان داده شد، پیاده می‌کند. درحالی که نولیبرالیسم به یک دولت کوچک و یک جامعه‏ مدنی پویا نیاز دارد که بتواند دولت را در بخش‌های اجتماعی جای بدهد، جنگ علیه تروریسم به یک دستگاه امنیتی گسترده و یک جامعه‏ی مدنی مطیع نیازمند است. در عین حال، جنگ علیه تروریسم و همچنین برنامه زیرساختی نولیبرالی آن به یک دستگاه امنیتی دولتی گسترده نیاز دارد، برای آن‌که دولت را به ابعاد پلیسی- انضباطی آن فروکاهد.

...
مساله‏ جنسیت بار دیگر در تثبیت موقعیت دولت مراکش در بحران جنگ علیه تروریسم اهمیت یافت. در واقع، همان طور که دولت مراکش در تلاش برای تثبیت موقعیت خود به عنوان یکی از بازیگران جنگ ایالات متحده علیه تروریسم بود، قانون جدید خانواده-قانونی که برابری زن و شوهر در برابر قانون را به رسمیت می‏شناخت- برای رژیم سلطنتی مراکش به شکل کاملن جدیدی معنا و مفهوم پیدا کرد. از طریق اصلاح قانون خانواده بود که رژیم سلطنتی مراکش تصویر خود را به عنوان یک رژیم میانه‏ رو، علیرغم حمله‏ کازابلانکا، به خوبی بازیابی کرد.
...
درگیر شدن زنان به مثبت‏ترین نوشته‌های "فمینیستی" در اسلام، در ایجاد تغییرات در رشته‏ی مطالعات اسلامی در دانشگاه‏های مراکش نقشی حیاتی داشت. بیشتر رهبرانی که من با آنان صحبت کردم، از هر دو گروه العدل والاحسان و التوحید و الاصلاح، علاوه بر رشته اولیه‏ی تخصصی‏شان در علوم طبیعی، علوم انسانی، و علوم اجتماعی، برای دریافت مدرک در زمینه‏ی مطالعات اسلامی یا شریعت، در یک دورۀ آکادمیک شرکت کرده بودند. دریافت یک مدرک برای آنها چیزی بیش از یک نیاز صرف است؛ در واقع این مسیری است برای وجهه‏ی قانونی دادن به آن‌چه زنان پیش از این از طریق مطالعه و تحقیق و به طور مستقل آموخته‌ بودند و از آن برای پشتیبانی مطالبات خود در برابر رهبران مذهبی و در حوزه‏ی «دعوی» به کار می‏گرفتند.
]از فصل پنجم[
حجاب قطعن قوی‌ترین شاخص سیاست‌های هویتی زنان بوده که مرزهای سکولاریسم و اسلام‌گرایی را در مراحل ابتدایی ظهورش تعیین کرده است. اما در دهه‏ی گذشته حجاب به ابزاری برای محو کردن این مرزها و پرکردن شکاف بین زنان با پیشینه‌های اقتصادی و حساسیت‌های سیاسی گوناگون تبدیل شد. در حالی که نوع حجاب همچنان یک سیاست هویتی اصلی برای زنان تحصیل‌کرده است، اما خود حجاب به تنهایی نه نشان‌دهنده‏ی وابستگی‌ها و حساسیت‌های سیاسی زنان است، و نه مرزهای جغرافیایی قلمروهای سکولار و مذهبی را تعیین می‌کند.

با وجود تفاوت‌هایی که این گروه‌ها خود به آن اذعان داشته‏اند، رابطه‏ی آن‌ها با فمینیسم مغشوش باقی مانده و همچنان محل مناقشه است، ولی همچنان دارای اشتراکات عمده‌ای است. مشکل همسان انگاری عقاید خود با فمنیسم بیش از آن‏که به نگرانی از خود این برچسب ارتباط داشته باشد، به تعیین مرزهای آن مربوط می‏شود، به خصوص که این مرزها دائمن در حال جابجایی و حتی ناپدید شدن بوده‏اند. زنان اسلام‏گرا، با امتناع از پذیرش برچسب “فمینیسم”، می‏خواهند بر تفاوت‌های‏شان با گروه‌های فمینیستی تاکید کنند، گروه‌هایی که به زعم آنان دلالت‏های استعماری، سکولار و فردگرایانه این کلمه را نادیده گرفته‌اند. از نظر آنان، فمینیسم با تاکیدگذاری بیش از حد بر تضادها و ناهمگونی‌ها، مردان و زنان را در مقابل یکدیگر قرار می‏دهد.

منبع: جدلیه

Tags: , , ,

پاسخ دهید